برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴۷

کارش پیش رفت این مرد را بخود نزدیک کرد و او همان حاج محمد حسین اعتمادالدوله اصفهانی صدراعظم است.

پس ازین درنگ مختصر در اصفهان آقا محمد خان یکسره بطهران آمد و یک شب در آنجا ماند و بمازندران رفت و در آنجا جمعی از طوایف قاجار برو گرد آمدند ولی در خاندان پدری مخالف بسیار داشت که زیر بارش نمی‌رفتند و حتی برادرانش برو برخاستند و یکی از برادران برو خیانت کرد و در نتیجه آقا محمد خان در جنگی شکست خورد و دستگیر شد و چیزی نمانده بود دشمنان او را کور کنند ولی از آن گرفتاری نجات یافت و باز کوشش کرد و گروهی را با خود یار کرد.

درین هنگام علی خان افشار که سرکردهٔ طوایف افشار در آذربایجان بود پریشانی اوضاع را غنیمت شمرد و بداعیهٔ سلطنت برخاست و گروهی هم برو گرد آمدند. آقا محمد خان نامه‌ای باو نوشت و با کمال فروتتی از وی دعوت کرد که با یک‌دیگر ملاقات کنند و در آن نوشته بود که طوایف ترک و مغل که در ایرانند باید با یکدیگر متحد شوند و نگذارند که ایرانیان خود بسلطنت برسند. علی خان همواره از حیله و بی‌اعتباری مواعید آقا محمد خان هراسان بود و بهمین جهة دعوتش را نپذیرفت. آقا محمد خان با سپاه خود بجنگ او رهسپار شد و چنان وانمود می‌کرد که بجنگ می‌رود، اما چون باو نزدیک شد یکی از برادرانش را که همراهش بود نزد علی خان فرستاد و او در حضور سران ایل افشار از جانب آقا محمد خان پیغام داد که نباید دو ایل ترک با یکدیگر بجنگند و مجالی بدشمنان بدهند که بر ایشان چیره شوند. اگر طوایف افشار با وی همراهی کنند و با قاجارها هم پیمان شوند ایالاتی که در دست افشارهاست ازیشان خواهد بود و کسی حد آن نخواهد داشت که بخاکشان تجاوز کند و با این اتحاد میتوانند دشمتان خود را از میان بردارند.

این حیله و تزویر دل علی خان را نرم کرد و با آقا محمد خان همدست شد و همواره با او بود تا اینکه روزی علی خان نزد یکی از سران سپاه خود مهمان بود و آقا محمدخان کس در پی او فرستاد و او را خواند که در کار مهمی با وی شور کند و علی خان در رفتن نزد آقا محمد خان از بس شتاب کرده بود سلاح با خود برنداشت و چون وارد خانهٔ آقا محمد خان شد چند تن بر سر او ریختند و چشمانش را بیرون آوردند و فردای آن روز هم با کسانی که با او همراه بودند جنگ کردند و آنها را از پا درآوردند.

پس ازین واقعه آقا محمد خان درصدد شد دست برادران خود را از کار کوتاه کند. و سه تن از ایشان که ازو امان نداشتند از ایران گریختند. یک تن دیگر از برادرانش را که گرفت کورکرد و تنها از برادرانش جعفرقلی خان مانده بود که قسمت عمده پیشرفتهای