برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۳۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۷۴

که در آنجا بود نقبی بزند و ببیرون شهر بگریزد. زنی که در سرای او بود بمرتضی‌قلی خان خبر داد. وی هم دستور داد سرش را بریدند و نزد آقا محمدخان بردند و مصطفی قلی‌خان برادر خود را هم نزد وی فرستاد. با این همه هرچه آقا محمد خان کوشید با برادرانش بکنار بیاید نتوانست و عاقبت بار دیگر کار بجنگ کشید.

مرتضی قلی خان در علی‌آباد مازندران سنگر بست و آقا محمدخان رضا قلی خان قوانلو را با لشکری بجنگ او فرستاد و در حملهٔ اول مرتضی قلی‌خان شکست خورد. از سوی دیگر آقامحمد خان هم بجنگ برادر بساری رفت و در قلعهٔ ساری او را محاصره کرد و پس از چند روز زدوخورد کار بر مرتضی‌قلی‌خان تنگ شد و از قلعه بیرون آمد و تسلیم برادر شد. آقا محمد خان او را بخشید و حکمرانی استراباد و چهاردانگه و دودانگهٔ هزارجریب را باو داد و او با همراهان خود باستراباد رفت.

چندی بعد در چهارم رمضان ۱۱۹۵ آقا محمد خان مرتضی‌قلی‌خان را با سپاهی مامور گرفتن گیلان کرد. هدایت‌الله خان والی گیلان در راه ایشان خندقی کند و بنای جنگ را گذاشت. پس از چهل روز زدوخورد چون هدایت الله خان امید پیشرفت نداشت میرزا صادق منجم باشی لنگرودی و آقا محمدصالح لاهیجی را که مردی دانشمند بود با پیشکش نزد آقا محمد خان فرستاد و آقامحمد خان مرتضی‌قلی‌خان را از گیلان احضار کرد.

سپس در ۱۱۹۷ از ساری آهنگ جنگ گیلان کرد. حاجی جمال گیلانی پدر هدایت‌الله‌خان پیش از آن خواهر خود را بمحمد حسن قاجار پدر آقا محمد خان داده بود و این دو خانواده با یکدیگر پیوستگی داشتند. اما چون هدایت‌الله خان بجای پدر نشست با قاجارها درافتاد. آقا محمد خان نخست دو برادر خود جعفرقلی خان و مصطفی قلی خان را از بیراهه بلاهیجان فرستاد و در جنگی که در میانشان درگرفت هدایت‌الله خان تاب برابری نیاورد، بکشتی نشت و بشروان گریخت و آقا محمد خان وارد رشت شد.

پس از آن چون رضا خان زند از سوی علی مراد خان زند تا ساوچبلاغ طهران بتاخت‌وتاز آمده بود آقا محمد خان جعفر قلی را بجنگ او فرستاد و او هم رضا خان را شکست داد.

در همین زمان چنانکه مؤلف ناسخ التواریخ نوشته است: «یکی از بزرگان دولت روس که کرفس خان نام داشت» با چند کشتی بکرانهٔ اشرف آمد و ببهانهٔ تجارت می خواست قلعه‌ای در آنجا بسازد و پنهانی مردم را بدولت روسیه دعوت میکرد. فتحعلی شاه که در ولیعهدی هنوز در ماندران بود ازین راز خبر شد و او را گرفت و زنجیرکرده نزد آقا محمد خان فرستاد. وی هم پس از سرزنش او را عفو کرد و اجازه داد بسرزمین خود بازگردد. او هم خواستار شد که کسی از مردم استراباد را برای بستن عقد دوستی بدربار روسیه بفرستند و آقا محمد خان سفیری با او بدان کشور روانه کرد.