خود محمدعلیمیرزا پاسخ پایین را داد:
«حاضرین تلگرافخانه - تلگراف شما را درخصوص عبور قشون روس از سرحد ملاحظه کردم این اندازه تزلزل و اضطراب وقتی جا دارد که ما از خیال آسودگی شماها غافل باشیم چگونه میشود که کارهای بزرگی را کوچک شمرده و مهم ندانیم تمام بهانه آنها ورود آذوقه به شهر و حفظ تبعه خودشان بود حالا که جنگ را متارکه نموده و ورود آذوقه را به شهر تأکید کردیم دیگر رفع اعتراض آنها شده و جلوگیری خیالات آنان را البته با تمام قوا مصمم هستیم. خوبست شما هم با آقای نایبالسلطنه امروز قرار ورود نایبالحکومه شاهزاده عینالدوله و ترتیبات لازمه آسایش مردم را به طوری که وهن دولت نباشد عاقلانه بدهید که بتوانیم تا به شور و صلاح شما و عینالدوله برای آتیه مملکت فکر صحیحی بکنیم و سد طرق اغراض بشود و به همین وسایل بتوانیم بگوییم که امر تبریز به خوشی گذشته خارجی متقاعد شود به حواس جمع یا شور و صوابدید شماها به ترتیب امورات شروع شود.»
نیز تلگرافی بعینالدوله بدینسان فرستاد:
«توسط حاضرین تلگرافخانه - شاهزاده عینالدوله این تلگراف را فوراً به سردارها برسانید شجاعالدوله امیرتومان سردار نصرت امیرمعزز سالار جنگ سردار ارشد چون اظهارات از شهر تبریز رسید حقیقتاً تأثیر بخشید تبریز و آذربایجان خانه منست بیشتر از این گرسنگی و استیصال تبریزی را به هیچ وجه نمیتوانم تحمل و صبر نمایم به وصول این تلگراف به کلی جنگ را موقوف نمایید و راه آذوقه را باز نمایید و بلکه خودتان هم در سهولت حرکت مال برای حمل آذوقه ساعی و جاهد باشید».
لیکن از این تلگرافها چه سود توانست بود؟!. در همان هنگام که سیم تهران این پیامها را میرسانید سیم جلفا نیز پیام دیگری میآورد: «سپاهیان روسی از پل گذشتند». از این خبر گرد نومیدی بر سر و روی همگی نشست، و چون درباریان در تلگرافخانه تهران چشم به راه گفت و شنید میبودند این پیام را برای ایشان فرستادند:
«حضور آقایان عظام - کان الذی خفت ان یکونا بعد از مخابره تلگراف والی الآن خبر بدبختی غیرمتوقع رسید و خاکستر مذلت به سر مملکت... بیخته شد. انا لله و انا الیه راجعون مغرضین ملک و ملت ه بسلامت باشند. تمام الحاجات برای این بود که بلا نازل نگردد. الآن خبر تلگرافی رسید که قشون روس از سرحد گذشت. تا حال سیصد و پنجاه نفر گذشته و مشغول لشکرکشیاند. دیگر هیچ حواسی برای این جمع که چون حلقه ماتم اشک حسرت به نتایج جهالت چند نفر مملکتخرابکن میریزند نمانده مؤاخذت این زوال مملکت اسلام را به اولیای امور گذاشته میخواهیم مرخص بشویم و به درد خود و مصیبت وطن عزیز مشغول باشیم قلب در دست میلرزد دیگر تاب نوشتن ندارد حاضرین تلگرافخانه - اگر علاجی دارید در تهران بکنید اگر فرمایشی دارید بفرمایید.»