خواهان دریغ نمیگویند. بویژه در بخش غربی شهر که توپهای سپاه ماکو تکان سختی بمردم داده و چنین پیداست که اندکی نخواهد گذشت و آن سپاه خود را بشهر خواهد رسانید.
خوب بیاد میدارم که در این هنگام در میدان هکماوار ایستاده و حال سراسیمگی مردم را تماشا میکردم. در این کوی هنوز سنگر بسته نشده و امروز جنگی در میان نمبیود و توپهای سپاه ماکو که بالای سر گامبشاوان میترکید، آوایش چنان در همهجا میپیچد که مردم میپنداشتند کردان نزدیک شدهاند و اینک فرا میرسند، و این بود دسته انبوهی از ایشان چنین میخواستند از راه باغها به بیرون شهر شتابند و از فرمانده سپاه زینهار از برای خود خواهند که در همان هنگام نایب یوسف با تفنگداران شلیککنان از پشت سر رسیدند و آنان را از هم پراکندند.
جنگ بسختی پیش میرفت. سپاه ماکو دو دسته شده دستهای از راه گامیشاوان پیش آمده دسته دیگری رو بسوی پلآجی میداشتند، که از آن راه بشهر درآیند. آندسته چون بنزدیکی رسیدند توپ از سنگر گامیشاوان گلولهباران کرده نگزاشت جلو ببایند. گروهی بخاک افتاده دیگران بازگشته بدسته دوم پیوستند و همگی یکی گردیده بسنگر سرپل فشار آوردند. مجاهدان در سرپل ایستادگی نتوانستند و سنگرها را گزارده پس نشستند. کردان از پل گذشنه کاروانسرا و خانههای آنجا را سنگر گرفتند، و قورخانه خود را آورده در کاروانسرا جا دادند. این شکست بس بیمناک بود و اگر کردان بیک تاخت بیباکانه دیگری برخاستندی هنزدیکی امیرخیز رسیدندی و آن هنگام بودی که ستارخان میان دو آتش فتاده جز گریز چارهای نیافتی. در این هنگام بسیار سخنست که از ملااباذر که یکی از ملایان مشروطهخواه میبود یک دلیری گردانه رو داده. بدینسان مجاهدان که سنگرها را رها کرده تا باغها خود را پس کشیدند، این مرد جایی را سنگر گرفته بتنهایی ایستادگی کرد تا زمانیکه دستههایی از شهر بیاری رسیدند، و چنین گویند اگر این دلیری ملااباذر نبودی جلو کردان را چیزی نگرفتی.
در این میان پیکار بس خونینی در خود امیرخیز پیش میرفت. ستارخان با همراهان خود میانه آتش دست و پا زده با دشمن که از هر سوی پیش آمده بود جنگ بس سختی میکردند. در این پیکار بود که گرجیان که بمب میانداختند یکی از بمبها بدیوار خورده بزمین افتاد و ترکیده خود بمبانداز را که مسیو چلیتو نامیده میشد با دو گرجی دیگر سخت زخمناک گردانید. در این هنگام گرفتاری ستارخان سپاه ماکو را فراموش نکرده پروای آنان نیز میداشت، و چون دانست مجاهدان پس نشسته و کردان از پل باینسو گذشتهاند دستههایی را از شهر پی هم بآنجا فرستاد. در آن هنگام که مجاهدان رشته را از دست داده و نومیدانه بباغها پس کشیده بودند، و تنها ملااباذر در برابر کردان ایستادگی میکرد ناگهان مشهدی محمدعلیخان و کربلایی حسینخان و دیگران هریکی با دستهای از سواره و پیاده پی هم رسیدند و بمجاهدان که دل خود را باخته بودند، دل داده و با