خود برزمگاء بازگردانیدند، و باغها را سنگر گرفته از هر سو گلوله بر سر کردان بارانیدند. دوباره بازار ستیز گرم گردید. مجاهدان میخواستند کردان را از آنجا بلند نموده تا آنور پل برسانند. کردان پا فشارده ایستادگی میکردند. در اینمیان ستارخان در امیرخیز دشمن را شکسته و بازگردانید و از آن گرفتاری بیرون آمد و در زمان دستور داد توپ را از سنگر امیرخیز به پلآجی برسانند و خویشتن با چندتن سوار اسب شده بآن رزمگاه رسانیدند. توپچی لشکرگاه کردان را در آن سوی پل نشانه گرفته پیاپی هم چهار تیر انداخت. در اینهنگام آفتاب بافق نزدیک شده و جنگ بسختترین جای خود رسیده بود. مجاهدان از رسیدن ستارخان جان دیگر گرفته و خود او بجنگ درآمده دلیری بیمانندی مینمودند. کردان که کسانی از ایشان بخاک افتاده و دیگران از هر سو خود را میانه آتش میدیدند ایستادگی نتوانسته روی برتافتند. مجاهدان از دنبالشان شتافته بسیاری را در همان حال بخاک انداختند. مشهدی محمدعلیخان میگوید: «پنج تن از ایشان تفنگها را انداخته زینهار طلبیدند.»
عزوخان که این شکست را از پیش دانسته و توپها و بنه را راه انداخته بود او نیز با سرکردگان نایستاده رو بگریز آوردند. قورخانه را که اینور پل آورده بودند بدست مجاهدان افتاد که توپچی توپ پنجم را با گلوله خود ایشان انداخت. حسینخان و دیگران از دنبال کردان تاخته و چون شب فرا میرسید چندان دور نرفته بازگشتند.
این بود داستان ماکو. با آن چابکی خود را بشهر رسانیدند و بدین چابکی مجاهدان بیرونش راندند. مشهدی محمدعلیخان میگوید: کسانی که امروز دلیری نمودند گذشته از خود ستارخان و ملااباذر، اسدآقا و مشهدی ابراهیم امیرخیزی و محمدآقا امیرخیزی بودند. مشهدی محمدابراهیم تیر برداشته مرد. از مجاهدان در اینجنگ بیش از سه تن کشته و چهارتن زخمی نگشتهاند. ولی از کردان بگفته مشهدی محمدعلیخان صد و بیست تن کمابیش کشته شدند.[۱] این خود شگفت است که چنان انبوهی باین آسانی رو بگریز آورد و بیکبار ده فرسنگ بیشتر پس نشیند. باید گفت کردان که تبریزیان را بهبچی نمیشمردند چون ناگهان آن زبردستی را دیدند و بیکبار خویش را در برابر چندین صد تن مردان از جان گذشته یافتند چنان ترسیدند که ایستادگی نتوانستند. سالها کردان یاد این جنگ خونین را کرده و از بیباکی مجاهدان شگفتی مینمودند.
اما در سوی خیابان و مارالان در آنجا نیز تا عصر تنگ جنگ و خونریزی برپا میبود تا دولتیان کاری پیش نبرده و از راهی که آمده بودند بازگشتند. حاج وبجویهای مبنویسد: «اگرچه بسیاری از دلیران طوایف شاهسون و غیره بخاک هلاک افتاده بودند ولی تعدادش
- ↑ حاج ویجویه مینویسد: «بروایت صحیح سیصد نفر بخاک هلاک افتاده بود». پیداست که گفتههای گوناگون شنیده و آنچه را که فزونتر از همه یافته پذیرفته.