برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۴۱
بخش سوم
 

شریفزاده افسرده میبودند. روز چهارشنیه همچنان آرامش بود: کشندگان شریفزاده را که نهان شده و سپس خود را بطویله ستارخان رسانیده در آنجا بست نشسته بودند ستارخان دستگیرشان کرده پانجمن فرستاد، و در آنجا پس از بازپرس هردو عباسعلی را بمجاهدان سپردند که در ارمنستان با گلوله از پا درآوردند و تنهای ایشان را بدار آویختند. آن دوتن دیگر را رها کردند.

شب پنجشنبه پنجم شهریور سه ساعت از شب گذشئه شلیک بسیار سختی از سنگرهای دولتی برخاسته تا سه ساعت آواز شنیده می‌شد تا خاموش گردید. روز پنجشنبه انجمن سه بیرق سه‌رنگی (سرخ و سفید و سبز) که نشان مشروطه شمرده میشد و روی آنها «زنده باد مشروطه» نوشته شده بود آماده گردانیده یکی را برای امیرخیز و دیگری را برای خیابان فرستاد که با شکوه فراوانی برده در آخرین سنگر برافراشتند. بیرق سوم را بسردر انجمن افراشتند. برای دل دادن بمردم هر زمان نمایش دیگری پیش می‌آوردند. نیز امروز سنگرهای تازه که میساختند بانجام رسیده سه توپ و یک خمپاره در امیرخیز دم گرمابه حاجی‌کاظم نایب و دو توپ بزرگ در خیابان بالای مسجد کبود و یک توپ در مارالان در سنگر آنجا بکار گزاردند. نیز توپهایی بر بالای ارک استوار کردند. چون روز سوم از مرگ شریفزاده جوان میبود چهارهزار مجاهد بر سر خاک او رفته برایش آمرزش خواستار شدند.

در این روزها با آنکه با عین‌الدوله گفتگو میشد و نمایندگان در آمد آغاز چیرگی مجاهدان‌و رفت میبودند، دو میانه جنگها بریده نمی‌شد و چه شب و چه روز، کمتر زمانی آرامش میبود. ما در این کتاب یادداشت‌های حاجی ویجویه‌ای را، که پیشامدهای چهارماهه را روز بروز یادداشت کرده، می‌آوریم، و چون جز از آن یادداشتهای دیگری از یکمرد «درباری اردبیلی»[۱] که همراه عین‌الدوله تا باسمنج آمده و دو ماه کمابیش در آنجا میزیسته، و او نیز پیشآمدهای دوماهه را روز بروز برشته نوشتن کشیده در دست می‌داریم، این دو یادداشت راکه با هم بسنجیم در بسیار جاها جدا از هم می‌یابیم. مثلا درباره فلانشب حاجی ویجویه‌ای می‌نویسد: «آرامش بود»، این درباری اردبیلی می‌نویسد: «شهر یکپارچه آتش بود». بدینسان ناسازگار هم می‌باشد.

چگونگی آنست که درازی تبریز بیش از یکفرسنگ می‌باشد و در بخش بزرگی از آن درازا سنگرهای دو سو مایستاد، و چنین نمی‌بود که هر جنگی که رخداد همه مردم شهر بدانند. چه بسا در سوی خیابان جنگی رخ می‌داد در ویجویه و امیرخیز از آن آگاه نمیگردیدند. همچنین بوارونه آن، بویژه در شبها که هنگام خواب میبود و جز

  1. اینمرد از اردبیل همراه عین‌الدوله آمد و یک کتابی نوشته که با خط خود نزد منست و ما او را در همه‌جا «درباری اردبیلی» خواهیم نامید.