برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نامی را بیاد میدارم که او نیز بمنبر میرفت و سخنانی را از مشروطه و آزادی میگفت. ولی همپایه اینان نمی‌بود و چندین شناخته نگردید.

اینان سخن از قانون، و از برابری، و از همدستی و مانند اینها راندندی، و نویدها بمردم درباره آینده دادندی، و بیشتر برای گفته‌های خود گواه از قرآن و حدیث آوردندی. معنی مشروطه و نتیجه‌های آن را، بدانسان که اروپاییان می‌شناختند کمتر میدانستند، و از سیاست و از رفتاریکه با همسایگان بایستی داشت کمتر آگاه می بودند.

ولی بارها از ناتوانی کشور سخن بمیان آورده و شکست فتحعلیشاه و از دست دادن قفقاز و داستانهای مانند آن را یاد کرده دلها را سهانیدندی، و مردم را بگرفتن تفنگ و آموختن تیراندازی و سپاهیگری برانگیختندی. این خواست همگی پیشروان میبود و مردم چون سهیده و خود آرزومند کوشش و جانفشانی در راه کشور می‌ایستادند، همینکه سخنگویان بسخنانی در آن زمینه پرداختند بتکان آمدند و کسان بسیاری از بازاریان و دیگران تفنگ و فشنگ خریدند، و روزهای آدینه در بیرونهای شهر گرد می‌آمدند و تیراندازی می‌نمودند و یا باسب دوانی می‌پرداختند.

باین کار از زمستان آغاز کرده بودند. ولی چون بهار آمد بیشتر بآن کوشیدند، و از گردش‌ها و خوشیها بسیار کاسته و باین کار افزودند.

هکماوار که خاندان ما در آنجا می‌نشست یکی از گردشگاههای تبریز است. نوبهاران که سبزه از زمین روید و درختان انبوه بادام از شکوفه رخت سفید پوشد، فرسخ در فرسخ زمین همه سبز و شاداب و هوا همه پر از گل و شکوفه گردد. در سالهای پیشین، در بهار، روزهای آدینه مردم شهر دسته دسته باینجا رو آوردندی و در باغها پراکنده گردیده و بخوشی و شادی پرداختندی، و از هر سوی هیاهو و آواز بلند بودی، و در این میان فراشان درباری در اینجا و آنجا مست گردیده و بدمستیها کردندی و فریاد و آشوب برانگیختندی. ولی در این

بهار، من نیک بیاد میدارم که جز دسته‌های اندکی در این باغها دیده

۳۲۴