برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نمیشدند و اینان نیز، اگر بنزدیکشان رفتیمی و گوش دادیمی دیدیمی بیش از همه سخن از کشور و پیشرفت آن میرانند. دیگر نه فراشی پیداست و نه کسی یارای بدمستی میباشد.

ولی از آنسوی در بیرون پل آجی که دشت و بیابانست روزهای آدینه دسته دسته مردم، سواره و پیاده گرد می‌آمدند. سوارگان باسب دوانی و پیادگان بتیراندازی می‌پرداختند. گذشته از بزرگان، برای بچگان تفنگهای چوبین ساخته بودند که آنان نیز در یک گوشه‌ای گرد آمده و تیراندازی میکردند.

این گام نخست بود، و سپس آن را براه بهتری انداختند، و آن اینکه در هر کویی یکدسته، بآموزگاری یکی از سرکردگان سرباز (سرکردگان فوجها)، بمشق سپاهیگری پرداختند. پیر و جوان، و توانگر و کمچیز، به رده ایستاده و بآواز «یکدو» پا بزمین میکوفتند. ملایان و سیدان، با دستار و رختهای بلند، تفنک بدوش انداخته همپای دیگران مشق میکردند.

بدینسان در هر کویی سربازخانه‌ای پدید آورده بسیج موزیک و دیگر افزارها کردند. نیز دسته‌هایی رخت یکسان دوزانیده پوشیدند. از بس سهیده بودند تنها بروزهای آدینه بس نکرده چنین نهادند که همه روزها باین کار پردازند. هر روز هنگام پسین بازارها را بسته و چیت‌فروش و قندفروش و مسکر و سمسار و بازرگان و هر چه که میبودند بخانه‌های خود میشتافتند و رخت دیگر کرده و تفنگ برداشته آهنگ سربازخانه کوی خود میکردند و در آنجا همراه دیگران بمشق میپرداختند. هر روز هنگام پسین از هر کویی آواز کوس و شیپور و غوغای «یکدو» بر میخاست و روز بروز بشکوه و بزرگی کار میافزود.

شهر بیکبار دیگر گردیده و گفتگوی همه از تفنک خریدن، و مشق سربازی کردن، و آماده جنگ و جانفشانی گردیدن شده بود، و چون از کوچه‌ها گذشتی پیاپی این شعر را از زبان بچگان شنیدی:

  یا شاسون دولت مشروطه مز هر آن یا شاسون یا شاسون مشق ایلین ملت ایران یا شاسون[۱]  

  1. شعری بود که در مشق کردن میخواندند و بزبان بچه‌ها نیز افتاده بود.
۳۲۵