پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۱۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

کراهیت قارن با اصفهبد


رکن الدّوله قارن را که برادر کهتر بود با اصفهبد بسبب میراث شرف الملوک که مهتر برادر بود خلاف افتاد، رکن الدّوله با سلطان پیوست، سلطان لشکری چند بعلیشاه که دامغان و بسطام داشت داد و فرمود که اوّل با اصفهبد بلطف و نصیحت بگوید میراث شرف الملوک ببرادر بگذارد و اگر نصیحت نشنود بخشونت با او بگوید، و مثال فرمود که امرای ری و گرگان مدد دهند، علیشاه از راه فیروزکوه بلارجان آمد، برودبار هج خیمه زد و بنشست]..... بمازندران بهمن (؟) داد و باز پس آمدند و زن‌برادر علی شاه براه منگول۱ روی نهاد که آنجا.................۲

و مردم شلاب بر سر راه آمدند و او را با جملۀ خیل او کشته، علی شاه از ماتم او دلتنگ شد، معارفی که با اصفهبد رکن الدّوله بودند گفتند ما از آن بیفتادیم که بیرون توانیم شد، بضرورت پیش برادر کس باید فرستاد و با او عهد و موافقت فرمود، گفت آنچه صلاح دانند فرمایند، علاء الدّوله و شهاب دبیر هردو برسالت پیش شمس الملوک آمدند و بجهت رکن الدّوله و خویشتن عهد کرده و قرار نهاده که آنچه ولایت شرف الملوک بود بعهد پدر با آنچه او در قدیم داشت او را مسلّم باشد و هر آلت پادشاهی و غلامان دون سرایی که با او ماندند بدو بگذارد و ولّی‌عهد خویش کند، چون این جمله برفت فرمود که برادر و شما همه آنجا باشید بقلعه تا آن‌وقت که علیشاه بیرون شود، برادر از قلعه بزیر آمد و علی شاه تمنّی کرد از اصفهبد که خواهر را بحکم من بایی کرد، اصفهبد از او قبول کرد و بحکم آنکه خواهر با رکن الدّوله در قلعه بودند حبالۀ شرعی نرفت و بسیار تحفه‌ها از قلعۀ کوزا بیاورد، علی شاه را پیشکش فرستاد و بازگردانید و تا بحدّ تریجه تشییع کرد و با هج رودبار آمد و رکن الدّوله از قلعه بزیر آمده بود و پادشاه افراسیاب اشرب بکوتوالی شمس الملوک در قلعه شده، فرمود تا برادر رکن الدّوله بخدمت او آید و استقبال کرد تا منگول، و چون برادر رسید یکدیگر را از پشت اسب در کنار گرفتند و با منزل آمده و با


________________________________________

(۱) - در الف: منگلی

(۲) - جای این قسمت در الف سفید است و سایر نسخ این قسمت را ندارند.