پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بخشایش کرد و همۀ گرفتگان غور را آزاد کرد و تشریف و نفقات و چهارپای ارزانی داشت و غوریان دون همّت را شیوۀ سلطنت و مروّت بیاموخت تا آن پادشاهان خجل شدند و پشیمانی و ندامت نموده و علی شاه را با تمامی امرا با حضرت اعلی خدایگانی فرستاده و همچنین خداوند عالم بمرو و سرخس شد و تا در هرات تاختن برد و جملۀ ولایت بگرفت، و در این سال میان امرای عراق و اتابک سعد پارس خلاف افتاد، ککجه لشکر باصفهان برد و از آنجا بشیراز رفت و با اتابک مصاف داد و آن‌روز لشکر آرای و صفدار آیتغمش بود و ککجه او را ببرادری داشت و منگلی را بفرزندی، اتابک سعد در آن مصاف شکسته آمد و جاناجان۱ از دست ایشان خلاص یافت، ترکان عراق جملۀ ممالک او بدست فروگرفتند و بسیار زهّاد و ابدال را بشیراز کشته و آویخته و فساد و خرابی و نابسامانی کرده تا بوقت بازگشت عزّ الدّین صتماز را غلامی بود کپک نام از او تظلّم کردند پیش ککجه که در راه مردم را تعرّض رسانید و غارت کرد، فرمود که بر سر راه بر دار کنند، آیتغمش و منکبه شفاعت کردند، با ایشان الحاح و لجاج کرد و بعد از آن فرمود تا خلاص دهند، امرا جمله بیعت کردند که ککجه را بکشند، چون باصفهان رسیدند از او جدا شدند، او از ایشان بترسید، بگریخت با ری آمد ایشان بدنبال او بری آمدند، امیر اوزبک بن اتابک محمّد با او بود مصاف دادند، منگلی بقلب او آمد او را بگرفت آیتغمش و صتماز و منکبه پیش او آمدند، منگلی خواست که نگذارد که بکشند صتماز شمشیر بروی او زد که از هم جدا کرد، آیتغمش سر برفرمود گرفت و بری آمدند که ما همه بندۀ توییم و برای خدمت و بندگی تو کشتیم او را و اتابک ابو بکر را باز نمودند، اتابک بجهت ایشان تشریف فرستاد و استمالت، و بدانچه کرده بودند رضا داد که ککجه از وی گریخته بود و آیتغمش بپادشاهی عراق بنشست و خطبۀ سلطنت بجملۀ عراق بنام اتابک ابو بکر کردند و اوزبک را ملک میخواندند و آیتغمش را ملک الأمراء و پیش شاه اردشیر رسول فرستادند بموافقت، شاه گفت قلعۀ استوناوند ملک منست با من سپارند، گفتند این ساعت حول و قوّت تو بیشتر است تو بازگیر که ما را رضاست، اصفهبد با ایشان قرار نهاد و لشکر بپایان قلعۀ استوناوند فرستاد و محاصره فرمود تا عاقبت بر

________________________________________

(۱) - کذا در الف [؟]، ب این جمله را ندارد.