پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۰۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آوردند، روزی کافرک را تب آمد کاردی در شکم خویش زد و بدوزخ شد، آن سال قطب الدّین خان بعراق شد، فتنه آرامیده بود، بازگشت، شاه اردشیر بجهت او بدامغان بسیار تحف و هدایا فرستاد و با او عهد رفت که پیش سلطان کار او بسازد و با مرو شد و شاه رسولی پیش او فرستاد، هنوز رسول آنجا بود که او با رحمت خدای شد و سلطان شهید خداوند عالم اسکندر العهد جمشید العصر شهنشاه غازی سلطان السّلاطین المخصوص بعنایة ربّ العالمین را بولیّ عهد پدید کرد و او در تیمار داشت و شفقت بر احوال اردشیر شاه بغایتی بود که ورای آن نتوان بود تا اتابک بو بکر بعراق آمد و با میاجق مصاف داد و او را بشکست و باز بارّان شد، دیگربار میاجق لشکر جمع کرد و هر مال که بعراق حاصل میشد بحشم میداد، شش‌هزار مرد شمشیر زن عرض داد و بحضرت مال نفرستاد و در سلطان شهید پنهانی عاصی شد و پیش شاه اردشیر معتمدان خویش فرستاد برای عهد و موافقت و قصران بدو بازگذاشت برای نان کند کوه، و در این سال سلطان را کریم الشّرف خراسانی عرض داشت که بنیشابور مردم برای سنجر شاه بن طغانشاه بیعت میگیرند و شاه اردشیر بجهت او زهر فرستاد تا او را زهر دهند، و بدین حوالت چندکس را بخوارزم هلاک کردند و سنجر شاه را بهر دو چشم میل کشید و بهمان بمرد و عزّ الدّین حسین کیا بن وستامیر و حسن نقیب زبر رود با او بخوارزم بودند هردو را بگرفتند و بند برنهادند و عزّ الدّین حسین کیا دربند فرمان یافت و سلطان لشکر کشید، بپیروز کوه آمد، و اصفهبد بو القاسم پریم کوتوال قلعۀ پیروزکوه بود و اصفهبد حسن گور بن ابی جعفر اسفهسالار دماوند و قطب الدّین برسق مقطع ویمه و شامرزا هم در قلعه بودند، چون سلطان عالم بموضع خندا خیمه زد این جماعت بی‌آنکه جنگی بود بفرستادند و از سلطان درخواست جامگی و اقطاع کرده و قلعه بازسپردند، سلطان از آنجا کوچ کرد بپایان استوناوند شد، علکا گفتند مردی بود که شبانی کردی، شاه او را از شبانی بمرتبۀ رسانیده بود که دختر علکا را بدو داده و سر شبانی گوسفندان خاصّ دنبل بدو سپرده و معارف طبرستان اسبان و اشتران چهارپای دیگر هم بودیعت او را داده بودند با جملۀ چهارپای شاه و ودایع مردم، پیش سلطان شد و سر خیلی اسفاهیان هبله رود بدو سپرد و کوچ کرد بپایان فلول شد و قلعه را منجنیقها برنهاد