پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

محاصرۀ قلعه داد، شب و روز نگذاشت که آسایند تا بزدال کانی۱ پهلوان گفتند مردی بسطامی رسن در سر حائطی افگند و برشد و بعد از آن سی مرد را برکشید، و بمکابره و قهر قلعه ستدند و عادل را با جملۀ اتباع و زن و فرزند او کشته و سر عادل را کاه در کرده مدّت یک سال بقصران درآویخته داشتند و سلطان طغرل را کوتوال دزمار بدر الدّین از قلعه برگرفته بود و بیرون آورده و بقفجاق برده و یک پسر پیش خلیفه فرستاده بود تا او را مدد کند البتّه نکرد و تهاون نمود تا خلاف ظاهر شد و پسر او را درون حرم بردند و او پیش خلیفه پیغام فرستاد که عمارت قصر سلطان مسعود بفرماید که زمستان ببغداد خواهم بود، امیر المؤمنین ستیزۀ او را چنان خراب کرد که این ساعت اثر ظاهر نیست و عزّ الدّین فرج را که خادمی مشهور در عالم بود و والی اصفهان و با پسر آنجا شده بود بگرفت و بند برنهاد، تا شاه اردشیر خواجه سنبل نام خادمیرا بفرستاد و شفاعت کرد و عزّ الدّین فرج را امیر المؤمنین خلاص داد و بر سر راه فرستاد تا چون بشهرابان و جلولا رسند بگیرند او را و بیاورند، سنبل او را در صندوقی بست تا بولایت حلّه۲ بیاورد، هیچ آفریده ندانست و آنجا بیرون آورد پیش سلطان فرستاد و طغرل بر عراق مستولی شد و ری و ساوه و آن حدود بقتیبه بازگذاشت، و در این تاریخ بحضرت طغرل کلاغی سیاه فرستاد که عرب آن را غراب گویند، زیادت بجثّه و هیکل، گفتند یکی از معجز رسول محمّد مصطفی این کلاغ بود و هرلحظه که پیش آن کلاغ گفتندی قل، بلهجۀ عرب و زبان فصیح کلاغ جواب دادی که اقول محمّد رسول اللّه، این کلاغ را سلطان باعزاز پیش شاه اردشیر فرستاد و مدّت یک سال بخزانه خانۀ او می‌بود و جهانیان بزیارت می‌آمدند و می‌شنودند، بعد یک سال وفات یافت و بقصبۀ رودبست مقابل جامع گنبد دخمۀ ساداتست بر در آن دخمه بخاک سپردند و این ساعت خلایق بزیارت او میشوند و حاجات میخواهند و و ببرکات معجز رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روا میشود.


تا بعد مدّت بیامد و قتیبه را نکاح کرد و ببرد و مدّتی با او بود. و قتیبه طاقت طغرل نداشت و بر او رشک و حمیّت میبرد و سلطان در بند او نبود و زیادت التفات


________________________________________

(۱) - کذا در الف، ب: رو کنکاهی [؟].

(۲) - ب: عکّه.