پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۹۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

فرمود و بحکم آنکه عدّت قتیبه تمام نبود با همدان شد و او را بری بگذاشت با برادرزاده و نوبت سلطنت زد و با آذربایگان شد، طغرل از دامغان براه قزوین و خرقان بهمدان رفت و بعد از مدّتی روس و آیبه را پیش خویش ببارگاه سر برفرمود گرفت و قراگوز را کور کرد تا اتابک از ارّان و مراغه و اربل و اخلاط‍ لشکر کشید و بهمدان آمد، سلطان از او بگریخت، بدنبال او لشکر فرستاد، عاقبت گرفتار آمد، با قلعۀ دزمار بردند و اتابک بری آمد نکاح قتیبه خاتون بکرد بی‌مراد او، چه قتیبه را دل با ذیل طغرل بود و اتابک با خصال جوانمردی مدمن الخمر مباشر شراب و قمار بودی و جز رمضان هیچ شبانه‌روز بر او بی‌شراب نگذشت و رأی بغلامان داشتی و بر مباشرت و مباضعت مخدّرات ذوات کواعب راغب نبود و قتیبه دانست که چون اتابک محمّد او را سغبه نتواند کرد، و او چنانکه عادت و ملّت زنانست در فنون جنون ملک مشحون بود، از نیرنگ رنگها آمیختی که دیو از آن بگریختی چه هر ملک که مصالح آن برکاکت رأی و سفاهت زبان زنان و دناءت همّت و تلوّن حالت و ضعف نیّت و قصور حمیّت ایشان مفوّض و منوط‍ باشد دوام آن دولت و بقای آن ملک چون رعد با تشنیع و چون برق اندک شعاع باشد و خاتمت ببدنامی و عاقبت بدشمن کامی انجامد، همیشه نقد وفای ایشان بر محلّ امتحان نبهرج آید و از بدو فطرت که نقش‌بند تقدیر ایجاد و ابداع مخلوقات نمود مجمع فتن و مکمن محن و معدن آفات و مهبط‍ بلیّات و وکر هر مکر و کسر هر جبر شخص نامبارک زنان ناپاک بود الاّ الأخیار منهنّ، و هیچ آتش فتنه و بلیّه در عالم آب و خاک محدث نشد که نه از باد زنان افروخته آمد*، عقلای جهان و حکمای سوالف ایّام را با احاطت فکرت ایشان بمعرفت اشیاء کما هی و ادراک علوم ریاضی و الهی خاطر بکنه کید ایشان نرسید و انگشت تعجّب بدندان و سر بر آستان دستان ایشان ماندند، و هرگز مباد که هیچ عاقل از مکائد عجایز فوائد و عوائد جایز شمرد که جز محض عته و حمق و بله نبود و هرکرا نور آفتاب عقل از صاحب مقنعه چو ماه مقنّع در چاه سغبه و شعبده منکسف گردد صلف فرهنگ و لاف نام و ننگ درست نیاید.


________________________________________

(*)از آنجا که در صفحۀ ۱۵۰ سطر ۱۸ بستاره نموده شده تا اینجا از سایر نسخ غیر از الف و ب ساقط‍ است.