پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آوریم و بحکم آنکه تورانشاه را بمردم خراسان بانواع میل بود هرلحظه او را بر این تحریض مینمود تا روزی بر این مهمّ اجازت یافت او و ابراهیم کیا و مجد الدّین دارا و برسق و شرف الدّین بسطام و عمّ محرّر این اوراق بنیشابور شدند و خطبت کرده و مهر و صداق رسانیده و عقد نکاح فرمودند، عروس رنجور شد و روزبروز علّت مستولی و ضعف غالبتر بود، فرستادگان بامید صحّت او چهار ماه آنجا بماندند و طغانشاه چندان مکرمت و مرحمت در حقّ ایشان فرمود که از خجالت اجازت بازگشت خواستند و بیماری عروس بدقّ انجامید، برادر طغانشاه را گفت شاه طبرستان پادشاهی جوان و بزرگ است و برای موافقت تو رغبت من کرد و تکلّف پادشاهانه فرمود، مرا گسیل کند اگر در عمرم تأخیر باشد خود اقبال منست و اگر لا بدّ فنا و وفات باید همه جای مرگ را یکیست، باری تو معذور باشی، برادر او را با اند هزار بار هزار دینار جهاز بمازندران فرستاد چنانکه در همّت و جوانمردی او بود و خواهر را و بزرگان را اند فرسنگ تشییع کرد و چون خبر بشاه اردشیر رسید ملوک و امرا را تا بگرگان استقبال فرمود با مهدها و عماریها و بجملۀ ولایات آذین بستند و یک ماه اهل طبرستان از عشرت و تماشا و عرس بهیچ مهمّ نپرداختند و زرافشان و شکرریزان از حدّ گرگان تا بساری قدم بر قدم میفرمودند، چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آیین فرموده بود کرد و بهر جانب زرها از رکنی و آملی و شاهی و جامی و شرفی و علائی و بسطامی و دامغانی و استرآبادی بعیارهای مختلف انبارها فروریخته و بمجرفه۱ که در آن ولایت خیه گویند زرّین و سیمین در میان زرها زده، از اوّل دهلیز و آستانه تا موضع منزل عروس بر مهد زرافشان میکردند و روز اختیار رفت که شاه درون رود، چون میان شاه و ماه اجتماع رفت ماه از رنجوری در محاق بود و از جوانی و عمر در فراق، شاه منزل بر سر پل و گل را در گل یافت، با دلی کباب و چشمی پر آب بازگردید و عبرات حسرات بر وجنات حالات میبارید و عروس مشک‌مشک اشک از دیده روان کرده وعدۀ زفاف بیوم الموعود و شاهد و مشهود حوالت فرمود و گفت:


یوم القیامة موعد للقائناوا حسرتا لیت القیامة قامت

________________________________________

(۱) - مجرفه یعنی پارو