پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

فانظر الی حظّ‍ هذا الإسم کیف لقیمن الأواخر ما لاقی من الاول مولای انّ ابا بکر تهضّمنیو هل یرجّی ابو بکر لإنصاف اسم تکدّر قدما أیّما کدرو من رأی کدرا اجدی علی الصّافی

و سلطان ارسلان و طغرل و اتابک محمّد و قزل ارسلان و امرای حرمین و عبد المؤمن مغرب و سادات عمان که ملوک بودند و صاحب اخلاط‍ و امرای شروان و دربند، و زنی بود طامار نام پادشاه تفلیس و ابخاز که بگنجه و حدود ارّان تاختنها کردی تا نظامی گنجۀ امیر ابو بکر را میگوید که پادشاه ارّان و آذربایگان بود، بیت:


اودوک بنیزه کرد و ما نیزه بدوکتا فتح تو کی نیزه در ابخاز برد

غرض آنست که از حدّ مغرب این جمله سلاطین و ملوک هرسال علی التّعاقب و التّوالی رسولان بحضرت شاه اردشیر فرستادند و همچنانکه خدایگان عالم سلطان سعید تقریر جلال خاندان مبارک او کردی اصفهبد با این پادشاهان ذکر عظمت او فرمودی تا بخدمت او رغبت کنند و بدو مستظهر شوند و برای او دعوت سلطنت آشکارا گردانند، چون بندگان اصفهبد علّو اعتقاد و خلاصۀ ضمیر او در دوستداری سلطان سعید میدیدند او را بر آن داشتند که چنین دوستی را ابتر و ضایع و بی‌ثمر نشاید گردانید و این دو اصل را با یکدیگر وصل باید فرمود و بخویشی رسانید، چون این حال بر رأی اعلی سلطانی شهنشاهی انها کردند او را خلاف دختری دوساله نبود، در آن تاریخ فرمود که مرا این آرزو در دل متمکّن و این مراد در طبع حاصل بود امّا بحکم آنکه اوّل فطامت این اندیشه موقوف داشتیم و خاطر بر آن مصروف که بال برکشد و استقلال آن یابد که خدمت او را شاید ابتدای این استدعا از جانب ما رود، اگر شاه را ایّام مهل مصلحت است فبها و اگرنه حکم او را، چون شاه را سیّد جمال الدّین از خوارزم اعلام این حال کرد سعد الدّین حسینی را که معروف بود بدیوانه با شیربها و زر و جامه و جواهر بحضرت خوارزم فرستاد و قولی رفت بی‌آنکه عقد نکاح بود و بوقت بازگشت حسین دیوانه عصیان کرد و با ارّان و آذربایگان افتاد و بمدّت و تبدّل ایّام در آن حدود او را حشمتی نه لایق او و اقبالی نه فراخور اصالت و هنر او روی نمود و بسیار مال و قلاع و املاک و اسباب در آن حدود