پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که قوشتم بنیشابور هلاک شد، اصفهبد بقلعۀ و لفن فرستاد و نجیب خیّامی خدمت قوشتم کردی، بزیر آمد و امان طلبید بجهت اصحاب قلعه و تسلیم کردند، اصفهبد آن را خراب و پست کرد و از آنجا ببالمن شد و برای محاصره لشکری پدید کرد و بولایت کبود جامه رفت، نصرة الدّین محمّد کبود جامه و عمّ او رکن الدّین هردو بخدمت آمدند و اصفهبد بر عمّ او متغیّر شد که مؤیّد را دید و ملازمت نمود، ولایت ایشان را قسمت فرمود و پادشاهی و نوبت و حکم بر نصرة الدّین مقرّر گردانید و رکن الدّین را لایق نانی پدید فرمود و از آنجا عنان برگردانید، بشور او آمد، و لشکر را بدامغان و بسطام فرستاد و هردو با تصرّف گرفت و قطب الدّین برسق بپایان قلعۀ بدیش مردیها نموده بود، او را ببسطام بنشاند و قلعۀ بدیش مستخلص کردند و بدان نواحی عمّال پدید آورده و اصفهبد با ساری آمد و از ساری تاج الدّین ایزه داد را بعمل گرگان فرستاد و آن ولایت بتصرّف دیوان گرفت، و محبّت و صداقت میان شاه اردشیر و سلطان سعید تکش بغایتی رسید که مباینت در ملک و اتباع نبود و تواتر تردّد رسل منقطع نگشتی و بیشتر وقت سفیر سیّد جمال الدّین ابو القاسم بود و بهر نوبت سلطان سعید چندان تحف و هدایا بفرستادی از جامه‌های خطا و غلامان پاکیزه و اسبان راهوار که خاطر بکنه شرح آن نرسد و هر رسول که از مازندران بدان حضرت رسیدی سلطان سعید بالای رسل خطا و غور و سایر ملوک نشاندی و بر لفظ‍ بزرگوار راندی که رسول سلطان مازندران است و بدوستی و موافقت او پیش ایشان مباهات کردی و حال بسطت ملک و قوّت و شوکت او و کثرت حشم و رسم جهانداری پرسیدی و بر محاسن اخلاق و آیین پادشاهی او بمحامد زبان گشادی و اهتزاز نمودی و چون رسل شاه با حضرت عود کردی و حفاوت و اشفاق سلطان سعید بر او عرض داشتندی مهر او بمطاوعت و هواخواهی یکی هزار شدی، و در آن تاریخ صلاح الدّین یوسف پادشاهی مصر و شام و بیشتر سواد فرنگ و حدود مغرب گرفته بود و از او بزرگتر پادشاه و عادلتر بعهد ما نخاست و شمس اقطع در حقّ او میگوید شعر:


یا ارض مصر سقاک اللّه من بلدما زلت منزل احبابی و مألفها