پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

از کمال او طیره، محاسن عارضیه کمحاسن أخلاقه، بی‌شبیه، موی سر او تا بدوش در هرطرف هزار کلالک۱ چو ماسورۀ۲ غالیه آویخته و زرۀ داود برهم پیخته و بر ساعدین و مسربۀ۳ او، کدبیب النّمل علی الورد، رسته، فراخ سینه، پهن پیشانی، لطیف اندام، متناسب اعضا، عبل الذّراع، شدید اصل المنکب [کذا]، خوب‌منظر، مهیب هیکل، بلند آواز، اگر عطسه زدی یک تیر پرتاب آواز صدای آن برسیدی، عذوبت الفاظ‍ و ذلاقت لهجه و شمایل الحاظ‍ او مفرّج غموم و مفرّح قلوب علی العموم بود، در میان خلایق مشرقین فی المثل هرکرا نظر بر او افتادی از فرّ و اورنگ او باوّل لمحه معلوم گشتی که تاجور اوست، اگر چنگ در سنگ زدی پاره کردی و اگر خدنگ از شست روانه کردی بر آهن گذاره کردی و اگر کمر کوه گرفتی بربودی و اگر انگشت بر مهر زر مالیدی بسودی، هیچ شاه و شاهزاده و اجلّه و امرا و ابدال و علما بپایۀ تخت او نرسیدند که از حشمت او دهشت و رعشت بر ایشان نیفتاد، و اگر خواهم از صنادید امرا و اکابر علما از غابر و باقی که برسالت آمدند و حشمت و جلال و هیبت و کمال او ایشان را زبان بند آمد [نویسم] اوراق مستغرق ذکر شود و چون او دیدی که آن مسلمانان بر جای ادای سخن در دریای ابهّت و عظمت او غرق شدند اکابر خویش را که اسرار ملک بواسطۀ ایشان متعلّق بودی اشارت کردی که آنرا برگیرند و ببارگاه دیگر استنطاق کنند و بر رأی او عرض دارند، هر روز دو نوبت ببارگاه او خوان نهادی در اوّل روز خوانچه و در آخر روز خوان بزرگ گفتند، سیصد مرد مطبخی او بودند، از اوّل زوال تا نماز دیگر نقل خوانها کردندی، سیصد گوسفند و ده سر بره و پنجاه سر گاو و دو سر اسب و صد و هشتاد من بکوچک۴ شکر سپید و ده من نبات و دویست من مغز بادام و صد من روغن گاو ببزرگ۴ و دیگر حوائج که در عالم موجود است هرروز وظیفۀ مطبخ او بود، و چهارهزار من نان بر این خوان کشیدندی و از انواع طیور خانگی و تذرو و تیهو و درّاج و کبک و بنات الماء گوناگون از حصر متجاوز و از عدّ بیرون، و چون این خوان تمام نهادندی نقیب سلاّر اصفهبد نسختی نامهای ملوک و معارف نبشته بر او عرض



________________________________________

(۱) - کلالک و کلاله یعنی زلف و تار مو.

(۲) - ماسوره و ماشوره یعنی نی.

(۳) - مسربه یعنی خطّ‍ موی از سینه تا ناف.

(۴) - رجوع شود بحاشیۀ ۱ در زیر صفحۀ ۹۰.