پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۶۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آویخت، چون او بخفت بامداد مردم از سرای پراگنده شدند و بخانه‌ها بآسایش رفتندی، سیصد غلام جمله سلاح بستند و بعضی ببارگاه شده منتظر ایستاده و بعضی بسرای آمدند، او بر تخت خفته بود و دو غلام بنوبت ایستاده، او را بشمشیر و خشت و زوبین پاره‌پاره کردند چنانکه هیچ عضوی از اعضای او بیک پاره نبود و بیرون آمدند و بدر سرای شده و گفته اصفهبد میگوید کسی را درون نگذارید و از آنجا ببارگاه رفته و اسبان برنشستند و روی براه لند نهاده، شاه اردشیر از این حال آگاه شد بر نشست که بدنبال ایشان برود با سواری پنجاه، مردم گفتند ایشان سیصد مرد خونی‌اند و تو پادشاه، نشاید ترا بدنبال ایشان شد، او باز پس آمد امّا بمدّت از ری و ابخاز و خوارزم و خراسان همه را بدست او بازدادند و پیش او فرستاده هریک را و دو را و ده را که آوردند بشهر ساری بتیرباران میفرمود کرد، هیچ از آن همه درون یک سال ناکشته نماندند. و او را پنج فرزند بود چهار پسر و یکی دختر، یزدگرد و علی پیش از او وفات یافتند، دو پسر بماند حسام الدّوله اردشیر و یکی فخر الملوک رستم و فرزندی دیگر صالحه که در عمر عالم بصیانت نفس و خدای‌پرستی و دین‌داری و زهد و تقوی و ورع مثل او پادشاه‌زاده نبود و نشان ندادند و چون بعهد ایشان رسیم و عجایبی که از نوایب روزگار دیدند بشرح ان شاء اللّه گفته آید، چون اصفهبد شهید علاء الدّوله درگذشت ناصر الدّین روزبهان میگوید در حقّ او:


ای آمدن و گذشتنت چون سیلابچون آتش سوختی جهانی بشتات چون باد نه آسایش بودیت نه خوابدر خاک نهان شدی کنون چون سیماب

پادشاهی حسام الدّوله اردشیر بن الحسن نوّر اللّه مرقده سی و چهار سال و هشت ماه بود۱


در اوّل مجلّد کتاب بی‌اطناب در القاب او شروع رفت اعادت و تکرار عادت نیست۲ ، ببالای او نه در زمین شاه بود و بدیدار او نه بر فلک ماه، صنوبر قامت، آفتاب طلعت، بهرام صولت، مشتری سعادت، زحل محلّ، تیر تدبیر، حسن از ملاحت او خیره و عقل


________________________________________

(۱) - از ابتدای این عنوان تا عنوان: «ذکر حال استندار هزار اسف با شاه اردشیر» از جمیع نسخ بغیر از الف و ب بقدر نه ورق بزرگ افتاده است

(۲) - قسم اوّل ص ۱۱۴-۱۲۱.