پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

غلامان او بری بکشتند و اتابک ایلدگز و محمّد و سلطان ارسلان بر در ری بودند، او را دفن کردند بپایان کوه طبرک، هنوز گنبد او معمور است، و امیر علی لارجانی گفت همیشه ولایت لارجان با عراق بود، ملک شهید بظلم ببرد و بجهت مدد اینانج و قلعۀ طبرک ایلدگز و سلطان ارسلان را بایست ملک شهید را گوشمال دهند، عزّ الدّین یحیی گفتند وکیل در خاصّ سلطان بود، بمقام پریم پیش ملک شهید فرستادند که تو میدانی که با ما چه کردی بجهت اینانج و بعد از آن لارجان که بملک عراق متّصلست با تصرّف گرفتی اگر دست از ولایت بداری خود قرار و مخالصتست و اگرنه چندان ترک بیاورم که جمله درختان مازندران بکس مادر خویش و اتابک بکون پسران خویش برگیرد، و دست بر شمشیر برد که بر سر رسول زند، رسول بگریخت، فرمود که ریش‌ها گیرند و از بالای قصر بزیر اندازند، حجّاب چون رسول را از ریش گرفتند اصفهبد مجد الدّین دارا و خورشید و امرا و باوندان معروف در روی افتادند و رسول را شفاعت کردند که بدیشان بخشد، و بعد دو سه روز دیگرباره در حقّ رسول چندان نعمت و صلات فرمود که بعد بیست و پنج سال او را بعراق دیدم، گفت اگرچه ملک شهید با من آن حرکت کرد حقّا که هروقت ترحّم بروان او میفرستم که هنوز اثر آن نعمت او از املاک و اسباب که خریدم با من مانده است و بدین مقام که رسیدم از هیچ پادشاه و مخدوم آن بهره‌مندی نیافتم بمدّت عمر که از همّت او بمن رسید، چون رسول رسید و جوابی که اصفهبد گفت اتابک ایلدگز را معلوم شد لشکر برگرفت و بپان قلعۀ فیروزکوه شد بدماوند، و سلطان ارسلان از یک جانب فروآمد و اتابک بخندا خیمه زد و بجملۀ سراگاه تا دامغان و بسطام لشکر فرستاد و چهل روز بر در فصیل پیروز کوه جنگ کردند که یک تیر پرتاب بکنار حصار نتوانستند آمد، چون نومید شدند و با اصفهبد چیزی بدست نداشته بعهد و قرار و موافقت بازگشتند و اتابک محمّد را بری بنشانده و ضیاع کهن قصران بیرون با اصفهبد داده، چون اتابک از پایان قلعۀ پیروزکوه بازگشت علی کیا را از آنجا بیاورد و با لارجان فرستاد و بقلعۀ لارجان کوتوالی فرمود، بعد ماهی چند بسبب آنکه صورت کرده بود که با حسام الدّوله شهریار در بیعت بود او را بگرفت و بسیار برنجانید و بدوازده‌هزار دینار رکنی قرار نهاد و تا آخر عمر ملک شهید او در آن