پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خواهران، و اصفهبد را با عایشه خاتون بغایت خوش بود و بسیار نعمت در حقّ او بفرمود و این ساعت هر تجمّل و اسباب و بنده و خادم که در عراق دارد همه از ملک شهید است و دعا و ثنا بر روان او میفرستد و بزهد و عفّت و صلاح چنانکه رسم زنان مازندرانست، روزگار میگذراند، و اینانج چون با شاه وصلت کرد فرمود که بگرگان خواهم شد تا از خواجه تاش مؤیّد آیبه مدد گیرم، ملک علاء الدّوله اجازت داد آنجا شد و مؤیّد او را مدد فرستاد و ملک شهید چهار هزار سوار و پیاده با او سپرد تا بری شد و بموضعی که چاله کاوانان گویند بحدّ مزدغان مصاف داد و ایلدگز را بشکست و بمحمّد اتابک رسید، خواستند که او را بگیرند بحکم آنکه دختر خویش قتیبه را بدو داده بود گفت رها کنید او را که کودک است چه جای مصاف و حمله است او را، و از آنجا بری باز آمد و قلعۀ طبرک را عمارت فرمود۱ و پیش ملک شهید فرستاد که من ترکم قلعه نتوانم داشت، عراق همچنانکه مازندران از آن تست، خاصّه و کوتوال بفرستد، و در این سال سرمای عظیم بود، ملک شهید سیصد مرد خاصّه با برگ و ساز و کوتوالی معروف را بقلعه فرستاد و با تصرّف خویش گرفت، لارجان مرزبان با حرب و استندار را فرمود که روزبروز احوال قلعه و امیر اینانج نمایند.


ذکر بدفعلی با حرب و هلاک او


مردم لارجان از کفر و بی‌دیانتی و ملحدی با حرب ستوه شدند که زنان مسلمانان را بمجلس شراب بردی و بتهوّر و جنون دست و پای و گوش و بینی بریدی و زنان را در زیر غلامان فرمودی خفت و او بر پشت غلامان و اگر کلمۀ بازگفتندی شمعهای سوزان در اسافل زنان و غلامان زدی و از نامسلمانی او چه تقریر توان کرد و اگر شرح رود باور نباشد تا اتّفاق افتاد که بلار و آهنگ۲ شد، غلامان او را خالی بیافتند و از پشت اسب بشمشیر بزیر افگنده و دست و پای او بریده و اندام از او جدا کرده و در اسفل او زده و با عراق گریخته و اهل آن ولایت را حقّ جلّ جلاله فریاد رسید و از آن حرام زادۀ ظالم نامسلمان خلاص داد و امیر علی لارجانی گفتند از دیه کوا یکی بود که


________________________________________

(۱) - از سطر ۱۳ صفحۀ ۱۰۶ تا اینجا چنانکه اشاره شد در سایر نسخ تاریخ طبرستان بغیر از الف و ب نیست و پس از سه سطر باز بقیّۀ مطلب تا ابتدای عنوان «ذکر قتل اصفهبد حسن» از همان نسخ افتاده.

(۲) - ب: بلار آهگ