پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

را بازخواست، بمیدان استرآباد همه را گردن بفرمود زد و هیچ معارف پدر را برقرار نگذاشت، پادشاه ارجاسف را بلشکرکشی پدید کرد و کشواره را بدو سپرد و بشوزیل داشت و کولا تاج الدّوله امیر حسن را پدید فرمود، و سنقر اینانج از ری گریخته پیش او آمد که اتابک ایلدگز و ارسلان سلطان سلیمانشاه را بقلعه کشته بودند و عراق و آذربایگان گرفته و او را تاخته، اصفهبد او را بتنیر و بهرام کلاده و آن حدود با دو سه هزار مرد که او داشت فرود آورد و همه را علوفه ارزانی داشت و همّت او در سخاوت و مروّت بدرجۀ بود که اگر ملک عالم بکمتر و شاقی بخشیدی هنوز خویشتن را مقصّر دانستی، پیش از وی و بعد از وی ناممکنست در عهد هیچ پادشاهی از وی بخشنده‌تر بود یا باشد، امّا در سیاست و حکم نیز چنان بود که بر هیچ گناه عفو نکردی و چون بر حقیرتر جرمی از آن بندگان وقوف یافتی البتّه زنده نگذاشتی و عقوبت او بچوب زدن بودی تا مثل است بطبرستان که فلان را چوب حسنی میباید یعنی اصفهبد حسن، و در مدّت ملک او شبانروز هیچ آفریده از معروف و مجهول و اسفاهی و رعیّت آسوده نبودند دیو را بدوزخ از بیم او زهره چکیدی، بهر منزل که یک ماه بنشستی گورستانی پدید آمدی از بس کشتگان او که بدان موضع دفن کردندی، با همۀ خلق طبع او یکسان بود بوقت سیاست امّا در درستی کردن احتیاط‍ فرمودی و بقول هرکس بی‌حجّت و بیّنت کاری نکردی تا چنان فروداشت که پدر و پسر و زن و مرد با یکدیگر بعهد او سخنی ناواجب یا اندیشۀ محال در سرّ نیارستند گفت، و شب و روز کار او شکار و شراب و خوان نهادن و صلات دادن بودی، در این مدّت که او پادشاه بود بی‌استغفار ده شب نخفت الاّ همه شبها یا بسیاست و حکم مشغول بود یا بصلت، و هرکرا پدر ده دینار جامگی داد او پانصد فرمود و هرکرا صد دینار او دو هزار و هرکرا هزار او بیست هزار یا پنجاه و شصت هزار و هیچ رغبت بپیاده و گیل داشتن نبود، دوازده هزار سوار نامدار جمع کرد و امرای ترک و تازیک را علم داد و نوبت، چون اینانج بخانۀ او آمد دختر او عایشه خاتون نام را بخواند که این ساعت زن عز الدّین صبماز۱ است، و شاه اردشیر اوّل روز که بر تخت نشست او را کاوین داده با عراق فرستاده بود نزدیک

________________________________________

(۱) - کذا در الف، در ب: صهماز، ظاهرا: طهماز یا قیماز