پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

زد که نیمۀ گردن ببرید و تا زنده بود بعهد شاه اردشیر از اثر آن زخم هرساعت سر می‌جنبانیدی و لقب او علی کیای سره ناون بود بدین سبب، تا جملۀ غلامان سابق را بگرفتند و گیلی بود با اسفره پیش سابق شد و او از زخمهای بسیار از پای درآمده بود، او را بگرفت و دست فروبست، محاسنی دراز داشت رسن بر ریش او نهاده آورد تا بزارم، اصفهبد از دور او را بدید از غایت گرم مزاجی که در او بود بیامد، او را مقرعه بزد و فرمود تا رسن از ریش برگیرند و جمله غلامان و خیل او را میان فرمود زد، و از آنجا با ساری شد و بجهت سابق جامۀ خواب و خدمتکار پدید آورد و بفرمود تا جرّاح بمداوات او مشغول شود امّا فایده نکرد و بهمان زخم فرمان یافت، و آن گیل که او را رسن بر ریش نهاده بود در همان ماه بمرد، و اند هزار ملحد را سابق بشمشیر آورده بود و بشجاعت او مرد در عراق و خراسان نبود، از ساری بآمل شد، کیکاوس استندار بخدمت او آمد بحکم آنکه پدر با ملک علاء الدّوله شرف الملوک و شکستن از او عظیم باکراه بود، کیکاوس پنهان بطاعت و بندگی او عهد کرده بود و بهوی و موافقت او میان بسته از الیش رو تا بکتش که سیاه رود گویند و از شاه غازی بضمان داشت بدو بازسپرد و بر سر رودبست که نان کیابزرگ بود بانعام بدو ارزانی داشت، و با حرب لارجان مرزبان بخدمت آمد، چون استندار بازگشت او را تا بساری آورد و شبی بگجمور با حرب جملۀ معارف مازندران را بمهمان برد و اند هزار دینار بصلت ایشان را داد تا ملک علاء الدّوله چندان نعمت و شفقت در حقّ با حرب بفرمود که هرگز لارجان داران بخواب ندیده بودند و او را از آنجا بازگردانید و او روی بتمیشه نهاد و بجهت اصفهبد گرده بازو که یزدگرد نام بود و ولیعهد بود خواهر با حرب را که از مادر او بود بخواست و آمل و نواحی با پسر سپرد و سرای امیر شهریار که پدر خواهر او را بود بجهت پسر از ایشان بازگرفت و خواهر با حرب را با آنجا آورد و گرده‌بازو را از آن زن دو دختر بود و قصّه دراز است که آخر کار ایشان بکجا رسید و بجهت پسر میانین حسام - الدّوله شاه اردشیر دختر کبود جامه را بخواست و با قصر دونکا آورد بدابویی تا آرم بدو داد، آنجا سرایی کردند و با آنجا برده باسترآباد شد، جماعتی از امرای بالمن و جهینه و لنگرود و خواسته رود که در او عصیان کرده پیش کبود جامه شده بودند، جمله