پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

پل چمنویه و باول زر بخروارها ریخته بود و پارو در میان زده تا بر عمارت صرف کنند تا بهیچ موضوع که آن آب رود بجملۀ طبرستان کوه و دشت و شهر و رستاق نگذاشت که از خشت و آهک پل نکرد و بیشتر آنست که امروز هنوز برجایست و بآمل کوزه گازر گفتند رسمی بود که بعهد سلاطین متقدّم نهاده بودند برفرمود گرفت۱ و لعنت آنکه باز جای نهد بر لت‌ها فرمود کند و بر در مقصورۀ مسجد جامع در کشته هنوز نهاده، امّا زنه زر و ترکت میگرفت و همچنین علاء الدوله شرف الملوک حسن و حسام الدّوله اردشیر رحمة اللّه علیه بعهد خویش برگرفت و بر لت لعنت آنکه آن بدعت را بازنهد برفرمود نبشت و بر در مقصوره باززدند همانجا که لت کوزه گازر زده بود.


ذکر وفات اصفهبد شاه غازی رحمه الله


چون سال اصفهبد شاه غازی بشصت رسید جملۀ لشکر را بساری خواند و بمیدان اترابن عرض داد، از یک دست او سابق قزوینی استاده بود و از یک دست با حرب لارجان مرزبان، فرمود که چوگان بیاورند، گوی را بچوگان گرفت و گفت ای سال شصتم ندانم بیماری را آمدی امّا مرگ را، و یک سر گوی بزد و چوگان بینداخت، گفت مرا روزگار این نیست و اوّل ماه فروردین که نوروز فارسیانست بود، لشکر را دستوری داد تا بر سر نان شوند، و او در این ماه رنجور گشت و با دیه زینوان شد بیک فرسنگی ساری و بوصیّت هیچ نگفت و هفدهم ماه فروردین سنۀ ثمان و خمسین با جوار حقّ شد و مازندران بنعمت و مال آگنده بگذاشت و از اوّل عمارت طبرستان تا امروز هرگز چنان معمور نبود که بعهد او، از او دو پسر بماند یکی شرف الملوک حسن بن رستم و یکی علاء الدّوله علی و دختر سلجوقی بود و شاه اردشیر باصفهبد نصیر الدّوله دارا بن بهمن داده بود، علاء الدّوله را شاه اردشیر بفرمود کشت بناحیت ترجی، در مرثیۀ پدر ایشان گفته‌اند،


نظم:


دیو سپید سر ز دماوند کن برونکاندر زمانه رستم مازندران نماند ای پرده‌دار پرده فروهل که بار نیستبر تخت رستم بن علی شهریار نیست

________________________________________

(۱) - از سطر ۱۷ صفحۀ ۱۰۲ تا اینجا فقط‍ در الف و ب هست و از نسخ دیگر افتاده