پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که ازو خریده بودند، و هم در آن مدّت معتمدان بقزوین فرستاد و سابق قزوینی گفتند شجاع و مبارزی بود که پهلوان لشکر سلطان مسعود بود و اصفهبد در جهان بمردی او را پسندیده داشت، بفریفت و مالهای فراوان پیش او فرستاد، با زن و فرزند و قبیله و عشیره بمازندران آورد و دامغان و بسطام و جاجرم و ویار گمند بدو داد، و سابق غازی و ملحدکش بود، کار ملاحده بدانجا رسانید که از گردکوه پای بیرون نتوانستند نهاد، و صد مرد غلام درم خریده و چهارصد مرد دیلم و قزوینی که خویش او بودند همه در فرمان و طاعت او بودند، و از سمنان تا حدّ نیشابور سابق چنان فرو داشت که مرغ در هوا از بیم او پرواز بحساب کردی، و اصفهبد را آن شفقت و اعتماد که بر او بود بر هیچ اهل مازندران نبود و در اول مجلّد کتاب ذکر رفت که بیک نوبت چند زر بصلت پیش او فرستاد۱. و در این وقت مؤیّد آیبه بر ملک نیشابور و بیهق و طوس مستولی شده بود و پیش اصفهبد نبشتی بندۀ توام و ببندگی تو میکوشم و شمشیر برای خدمت تو خواهم زد و ولایت را خطبه و سکّه بنام تو کنم، و اصفهبد دانست که بر قول ترکان وثوق نباشد و موعود بوفا نرسانند، فرمود که یک سال لشکر را مهلت دهند تا خویشتن را آسایش دهند و تجمّل و اسباب سازند که ما عزیمت استخلاص ملک خراسان داریم و رسولان بری پیش سنقر اینانج فرستاد و قرار نهادند که اصفهبد دختری را که از سلجوقیان بود بدو دهد بنکاح تا او لشکرکش اصفهبد باشد و عراق و خراسان برای اصفهبد مسلّم کند و دختری دیگر استی شاهان نام را بباحرب بن منوچهر داد، با لارجان برد، از او پسری کینخواز نام در وجود آمد و بگویم که حال بکجا رسید، و بعد پنجاه و اند سال علّت نقرس و اسرالبول بر شاه غازی مستولی شد چنانکه بیشتر اوقات او را چفته بران از ولایت بولایت بدوش بردندی محفّه ساخته، و بسیار خیرات فرمود هر سنگه بست و پولها که بمازندران از تمیشه تا گیلان هست او فرمود کرد و عامل و مشرف و شحنه پدید کرده بود خاصّ برای عمارت سنگ‌بست و پل و اگر کسی تعرّف ایشان کردی که چندین هزار دینار بخوردند البتّه نشنودی گفتی من برای خدای تعالی مال از خزانه بیرون کردم ایشان دانند با خدای، و بجهت

________________________________________

(۱) - قسم اوّل صفحۀ ۱۱۴