پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مدّت شش ماه لشکر جمع کرد و از لند و برد و دیگر سراگاهها درختان فرمود برید و بعد شش ماه با دویست‌هزار بار هزار چوب درخت بپایان گرد کوه شد و گرداگرد قلعۀ صبور آباد کرد و کله‌دار گویند بمازندران بفرمود زدند ملاحدۀ گردکوه آواز دادند که شما دیر آمدید زودتر و بهنگام‌تر بایست آمد، اصفهبد کار ما را دریافت که ما تغول۱

خوردیم، گفت ایشان را جواب کنید که اگر امسال را دیر آمدیم سال آینده را زود آمدیم، و جمله مردمان مازندران بنیجۀ۲ دو ماه دو ماه بمحاصرۀ قلعه مشغول بودند و مدّت هشت ماه بر این برآمد، ملاحده‌اند خروار زر بخراسان پیش بغراتکین کل فرستادند تا حرام‌زادۀ سست اعتقاد مرتدّ ملعون جملۀ لشکر خراسان برگرفت و بسر اصفهبد تاختن آورد، اصفهبد غافل بود و لشکر او غایب که بالموت بتاختن فرستاده بود و صورت نکرد که هیچ مسلمان بچنین جهاد متعرّض او شود، ناگاه بغراتکین بکنار لشکرگاه رسید و ملاحده از قلعه دست بدهل زدند و بنام و بندگی اصفهبد شاه غازی اشتلم کردند، اصفهبد را خبر دادند که ترک رسید، گفت تخت بیاورید، تخت آوردند بر تخت نشست و لشکر بغراتکین جوانب لشکرگاه او غارت کردند و هم برفور باز گشته، امّا مردم او جمله پراگنده شدند و تا بزارم و اجور رود رسیده و آن نظم محاصره از هم گسسته شد و اند هزار دینار با هزار جامه پیش‌کش و خدمتی فرستادند، اصفهبد گفت مرا غم استیصال ملاحده برای حرمت مسلمانی است چون مسلمانان را همّت چنین است من چه توانم کرد، و بفرمود تا آن جمله هیزم را آتش درزدند، ملاحده فرستادند که بچندان‌که مراد شما هست این هیزم بما فرماید فروخت، اصفهبد گفت رواست که مسلمانان بی‌حمیّت نگذاشتند که قلعه بستانم نشاید که من بهیزم فروختن مدد ذخیرۀ ایشان بکنم، و جمله بفرمود سوخت و از اینجا حشم بیرون تمیشه را فرمود تا نواحی جناشک با تصرّف خویش گیرند جمله، و تاج الدّین تورانشاه از بیم اصفهبد با خراسان شده بود، چون قهر و سطوت اصفهبد بدانست از عجز و بیچارگی بحضرت او شفیع آورد و قلعۀ جناشک بدوازده هزار دینار باصفهبد فروخت و با خدمت آمد و تا اصفهبد زنده بود او را نگذاشت بیرون شود، و جملۀ نواحی جناشک ملک اصفهبدان شد


________________________________________

(۱) - کذا در الف و ب، مقصود از این کلمه معلوم نشد.

(۲) - کذا در الف [؟]، سایر نسخ: مدّت