پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۴۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خویش بر دست راست بودند و لارجان مرزبان و استندار و حشم دماوند و قصران بر دست چپ، اصفهبد با غلامان و باوندان طبرستان در قلب، چون آن روز برنشست که بمعرکه آید اسب اصفهبد بپای تکیه کرد، حسام الدّوله با هاشم علوی را گفت اگر مقدّمۀ لشکر نرفته باشد باز پس آورد که امروز مصاف نخواهم داد، با هاشم و دیگران گفتند مقدّمه پیش از صبح رفتند این ساعت بموضع معرکه رسیده باشند، گفت امروز یا مرا بگیرند امّا بشکنند، گفتند اصفهبد چرا می‌فرماید این سخن، گفت آن‌روز که بمصاف قراجۀ ساقی مرا از اسب افگندند و زخم زده اسب من همچنین بپای تکیه کرده بود، اکنون که مقدّمه بشد توکّل بر خدای کنید و بروید، چون بر این جمله که شرح داده آمد مصاف آراسته بخصم رسیدند غزان قلب خویش پیش اصفهبد راندند، اصفهبد سه آماج پیشتر راند، قلب غز برگردید از او و همچنین میمنۀ غز پیش میسرۀ شاه شد، بجمله ثبات نمودند و پیشتر آمده، یتاق و کبود جامه گفتند اگر اصفهبد این مصاف بشکند در همین مقام ما هردو را بگیرد و بجهت ولایت زنده از دست او نرهیم که هیچ صاحب طرف را او نگذاشت تا خانه بازنگرفت، بی‌آنکه حملۀ بدیشان رسید هردو با لشکر خویش روی بهزیمت نهادند، اصفهبد از دور گرد لشکر دید، گفت آن گرد چیست، گفتند یتاق و کبود جامه هردو گریختند، در حال لشکر غز از آن جانب درآمدند و حشم اصفهبد را شکسته، اصفهبد را گفتند غز پس پشت ما رسید، گفت تخت من همین‌جا فرونهید، ناصر الملک برادر و بزرگان طبرستان گفتند این جای تخت نیست که جملۀ حشم ترا کشند و پیاده یکی ناکشته نماند، گفت آه لعنت بر بی‌وفایی ترک باد، خون پیادگان من بخورند، او را از عنان گرفته بچهار کس از آنجا بیرون آوردند و یتاق و کبود جامه با ولایت خویش شده، از این سی‌هزار لشکر اصفهبد هزار مرد بیرون نیفتادند، جمله بقتل آمدند و تا اکنون هنوز آثار کشتگان باقی بود، اصفهبد با طبرستان آمد و دیگرباره نواسفاهی برگزید و دوازده هزار مرد جمع کرد و بپایان قلعۀ مهرین و منصوره کوه شد و هشت ماه محاصرۀ قلعه داد و عاقبت قلعه مستخلص کرد و بسطام و دامغان با تصرّف خویش گرفت و غز با ماوراالنّهر شدند و مؤید آیبه از میان لشکر غز سنجر سلطان را بدزدید و با مرو آورد و بر تخت نشاند و ترکان خاتون را باز