پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

غلام قدیمی که بآرم نشسته بودند، و قصّاب و نانوا پدید کرد هر غلام نیزه‌دار را هرروزه ده من نان و دو من گوشت و ترکش بند را پنج من نان و یک من گوشت ماه‌بماه میفرمود داد و جامگی نیزه‌دار چهارصد امّا پانصد دینار درخورد مبارز و مردانگی مرد تا هزار دینار پدید فرمود، و برای همه رسومات نهاد، تا آخر دولت باوند بر این قرار بماند، رسم زمستان و تابستان و رسم عید و رمضان و رسم تزویج و رسم نفط‍ و برنج و رسم گرمابه، و هیچ ترک را دیه و موضع بجامگی ندادی و چنان فروداشت که اگر بعد نیمشب بساری شدی چهارصد غلام خواستی جمله با سلاح برنشستندی و از فرزندان باوندان که خویشاوند بودند و امرا و معارف که بر دولت او و پدر او حقوق خدمت داشتند چهارصد مرد نوبتی که بدیگر ولایت سرهنگ گویند پدید کرد که هر چهار ماه دویست مرد ملازم و مجاور سرای و خدمت او باشند و بچهار جوانب که او خفته بود امّا نشسته یا بهر روزن که امکان دارد که آدمی آنجا راه یابد دو نفس ایستاده بودند شبانروز که از پای ننشستند زره پوشیده خشتها در دست گرفته و شمشیر در گردن افگنده و مابقی بشب با اسفر و سلاح ببارگاه خفتندی و ملازم بر سر ایستاده بودند، و نقیبان پدید کرد بر سر حشم برای پیکار که خبر دادندی که فلان روز هریکی اسفاهیان ولایت خویش را بدان وعده آنجا برده بودندی و نشانده چون او برسیدی باختیار بیرون شدی، و برای هیچ دیگر سفر و نقل و تحویل اختیار نکردی، گفتی مازندران همه مرا ملک و خانه است، و چهارصد کشتی بزرگ فرمود بر روی دریا بستن که سفر سقصین و باکویه و دربند کردندی و بهر شهری از شهرهای بزرگ و کیلان ببازرگانی تعیین کرد چون در بغداد خواجه کیا و اصفهان و چلاب؟؟؟ اان ترجیج۱ و دربند ابو الحسن تجر۲ و خوارزم صاین طبری تعویذی و ری عزّ الدین محمّد مختار و سقصین احمد عصّار و مکّه زعفرانی و سیواس محمّد و جاری، این جماعت وکیلان او بودند که بصدهزار و دویست‌هزار دینار تحویل ایشان بودی که بجهت دیوان او خرید و فروخت کردندی و پانصد استر با ده مردآخور سالار همیشه غلّۀ او باستراباد و دامغان بردندی برای فروختن، و عمّال را بفرمود تا


________________________________________

(۱) - کذا در الف، در ب این جمله چنین است: و اصفهان و چلاب فیله (؟).

(۲) - ب: تحیّر [؟]