پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

معنی یا از آنست که از مردمان حساب نمیگیری یا خود در ولایت تو مردم نیستند، و این فرّاش اسفندیار فرّاش تمیشه بود پدر با نصر و مردی حقیر خلقت ابکم بودی، و یکی دیگر عجب آنست که سلطان سنجر پسر مرا بهزار اسب بکشت من او را خداوند عالم میخوانم و بنده می‌نویسم، تو بدانکه ملحدی در خدمت او پسر ترا بکشت همه سنجرک ملحد میخوانی، صاین خود هرگز این پیغام با اصفهبد نیارست گفت. فی الجمله چون اصفهبد از سلطان برگردید سنجر گفت حقّ بدست اصفهبد است چنان فرزند همه را عزیز باشد که کشتن پسر اصفهبد حسرتی بود در خراسان و اند زن مطرب بعضی انگشتهای خویش بریده بودند و بعضی موی، و بتوبه نشسته، و اصفهبد بعد از قتل پدر تاختنها برد بالموت و چنان بکرد که هیچ ملحد را زهره نبود سر از قلعۀ الموت بیرون دارد و کافی بو القسم منشی شاه غازی نبشتۀ نبشت بکیا کور محمّد:


«زندگانی کافر بدگوهر ملعون اعور مخذول اکبر محمّد نومید در زمین دراز مباد و ایزد او را هالک و قرین او مالک [کناد] پوشیده نیست که ایزد عزّ و علا کشتن کفّار و ملاحده سبب نجات مؤمنان و مسلمانان گردانیده است و بزرگتر نعمتی و عظیمتر منّتی خدای را تبارک و تعالی بر ما آنست که بواسطۀ شمشیر ما دمار از دیار شما برآرد و شما چون مخنّثان بدعوی بی‌معنی و رنگ بی‌فرهنگ بچهار حدّ حایط‍ پای درکشیده نشسته‌اید و چون روباه سر در خوخار زده، آخر این کاردهای شما را چه کار افتاد من بی‌حاجب و پرده‌دار و بی‌نوّاب و پیشکار بهمه موضع نشسته‌ام و در روی زمین شما را از من دشمن‌تر کسی نیست بیایند و مردی خویش مرا نمایند»، ملاحدۀ ملاعین جواب نبشتند که: «نامۀ تو بخواندیم سر [اسر] دشنام بود دشنام اهل دشنام دهند»، الا لعنة اللّه علی الظّالمین، و کیابزرگ ملک دیلمان را رود بست باقطاع پدید کرد، و راحت مازندران گفتند از جملۀ ارباب املاک مردی بود بآمل و لشکرک و هندو کلاده و هزارک و اکنان ملک او بود و صد و بیست جفت گاوبست و آسیا و گرماوه و دکّانها داشت بآمل، وزیر کیابزرگ بود، فرمود تا پیوسته بر در الموت تاختن برد و نگذاشت که تخم در زمین افشانند، بخلاف قلعۀ الموت بجملۀ دیلمان یک بدست زمین بتصرّف ایشان نماند.