پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

جلیل نام دختر حسام الدّوله را که عمّۀ او بود بدو داده و خویشاوندی کرده، اصفهبد چون سخن امیر علی بشنید گفت سوگند بخورم و عهد کنم، امیر علی مصحف بیرون آورد و اصفهبد را سوگند می‌داد تا بدینجا رسید که دابو را نکشم و نگیرم، اصفهبد گفت او را و پسر او را هردو بگیرم و بکشم، سابق الدّوله را گفت که اکنون بشنود و دابو را بگوید اصفهبد سوگند خورد، امیر علی دابوان را گفت که اصفهبد سوگند یاد کرد هردو پیش آمدند اصفهبد پسر و پدر را بآمل فرستاد پسر را بنیمشاد زوبین درفرمود چیدن۱ و پدر را بیاویخت، تا مدّتی آویخته نهاده بود، و اصفهبد رستم ایرمان‌گاه را که خویشاوند او بود و بوقت قشتمر و تاج الملوک دعوی پادشاهی کرد فرمود که ما را مهمان کند بمقام چمنو، اصفهبد رستم چند هزار گوسفند و گاو بکشت و خوان فرو فرمود نهاد، او چون بنان شد اصفهبد رستم را زوبین درفرمود چیدن و بکشت۲ چون شرف الملوک علاء الدّوله حسن از ری با مازندران آمد اصفهبد گفت البتّه پیش من نمی‌باید آمد، فرستاد و چهار پاره بند فرمود نهاد و با قلعۀ کیسلیان برد، مدّت یک سال و هشت ماه در بند بود تا بمقام آمل بزرگان شفاعت کردند او را از قلعه بیاورد با رکوند فرستاد و گفت پیش من نیاید و برادر کهین حسام الدّوله را که شهریار نام بود بسکارو بنشاند و این ساعت آن موضع را که او نشستی خانگاهۀ حسام الدّوله می‌گویند، شکارگاهست، و هرگز پیش برادر نیامدی و کلّه بند داشتی، بر سر کلاه ننهادی و بهروقت که اصفهبد با سکار و شدی بیامدی یک روز برادر را از دور خدمتی بکردی و پیوسته بعاقبت بشکار و شراب مشغول بودی۳ و او را سه پسر بود یکی که ولیعهد بود و او دوست داشتی گرده بازو گفتند و یکی علاء الدّوله حسن بن رستم و یکی دیگر را اصفهبد علی گفتند کودک بود.


سبب قتل گرده بازو بر دست ملحدان


چون اصفهبد فرمان یافت برادر او مردآویج بن علی که تاج الملوک گفتند بیرون تمیشه بدست گرفت و قلعۀ جهینه و امرای آن حدود با او بساختند و سلطان سنجر


________________________________________

(۱) - کذا در الف، در ب بجای این قسمت چنین آمده: پسر را بنیم شاد بزوبین هلاک فرمود

(۲) - کذا ایضا در الف، ب: بزوبین فرمود چیدن و هلاک کرد.

(۳) - کذا در الف (؟)، ب این جمله را ندارد