پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

شوند و با این جماعت که عصیان کرده بودند و باز بخدمت می‌آمدند قرار نهاد که سه سال از او جامگی نطلبند از امرا و معارف و کتّاب و عمّال و حواشی، و او در این سه سال چندان عمارت بطبرستان بفرمود که شاعر میگوید مظفّری لقب:


جنّت عدنست گویی کشور مازندراندر حریم حرمت اصفهبد اصفهبدان

اصفهبد رستم را که استران او برده بود رستم گلمین نام نهاده بودند، چون با خدمتش آمد گفت برود قلعۀ سواته کوه همچنانکه بجهت قشتمر گرفتی بازگیرد و او را حشم داد، آنجا شد و قلعه بازگرفت و نگذاشت آن جماعت را که عصیان کرده بودند یک روز آسایش کنند، بهرجانب که او را مخالفی بود میفرستاد و ولایت مستخلص میکردند بجهت او، و اگر گناه و تقصیری در راه آمدی دست و پای میبرید و گردن میزد، مردم رضای او را و بیم جان را میکوشیدند و چون هیچ کار نداشتی لشکر برگرفته بولایت ملاحده تاختن بردی و بیک روز برودبار سلسکوه هجده هزار ملحد را گردن بزد و اند پاره مناره از سر ایشان بکرد و هنوز استخوانهای کشتگان در آنجایگاه باقیست و از آنجایگاه سواران بفرستاد برتکان بالای تمیشه، و دیوانه رستم گفتند باوندی بود با ملاحده اختلاط‍ داشت و بالای شمشیره برین شکافیست معروف بدیوانه رستمی کوه که استواری آنرا نهایت نیست، آنجا بازاستاده بود و راه زدی و مسلمانان را کشتی و ولایت قومش و چهار دیه بکرکیلی فروافگنده بود۱ ، مغافصة از سلسکوه بسر او شدند و او را گرفته و بتمیشه آورده و بدربند بیاویخته و گنبدی است برتکان مدفن او آنجاست، و دابو و پسر او رستم نام با امیر علی سابق الدّوله خویشاوندی کرده بودند و امیر علی دختر او را خواسته، چون اصفهبد دابویی بدو سپرد بقلعه می‌آمد همان روز عصیان کردند و بقصر او بدو؟؟؟ کا بپادشاهی نشسته و اسبان اصفهبد را که بسیخ بسته داشتند گرفته و برنشسته پیش اصفهبد نیامدند و پناه باستندار شهر یوشن کردند و آنجا نیز از بیم اصفهبد قرار نگرفتند، پیش امیر علی سابق فرستادند بکیله‌خواران که برای ما با اصفهبد عهد کند تا بیاییم، چون بر همگنان بخشایش میبرد گناه ما نیز عفو کند، امیر علی سابق الدّوله این حال با اصفهبد بگفت و اصفهبد را در حقّ امیر علی شفقتی هرچه تمامتر بود و ستی

________________________________________

(۱) - در ب بجای این جمله چنین است: ولایت قومش و چهارده را خراب کرده پود.