پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

با امیر جاولی که مبارز لشکر او بود بدنبال او تا بخلوب رودبار کلاده بیامدند، گفتند مردم کم‌اند ما فردا بیاییم این جماعت را بگیریم، لشکر فیروز پیش اصفهبد فرستاد که فردا لشکر بشمشیر برین می‌آیند، جمله حشم اینجا فرستد تا من کار ایشان بسازم، اصفهبد حالی شهر آسان بن آسان را که نقیب سالار او بود با جمله حشم پیش لشکر فیروز فرستاد، همه را بکمینگاه‌ها بنشاند و با فردا که لشکر مسعود رسیدند او با تنی چند خویشتن بدیشان نمود، همچنان بدنبال او آمدند، بکمین لشکر آراسته دیدند، غلامی از آن اصفهبد بکمش نام حالی بصف خصم شد و مردی را بر زمین زد و با صف خود آمد، منوچهر نام گردی دیگر از جانبی دیگر درآمد و مردی بیفگند، با منصور گرد همچنین مردی بیفگند، یرغش غلام اصفهبد بر ایشان زد با خیل خویش و از هم بگسست، پیادگان اصفهبد در میان لشکر افتادند، جاولی روی بپیاده نهاد زوبینی بر او زدند قزاگند داشت کارگر نیامد، کنبه نام غلام اصفهبد تیری بر میان پشت زد و از جعد گرفته از اسب درکشید و پیاده با صف خویش آورد، لشکر مسعود بهزیمت شدند کجمج و شهر آسان بدنبال میشدند تا یک نیمه از لشکر مسعود گرفته و کشته آمدند و لشکر فیروز با جمله حشم بخدمت اصفهبد رسیدند و از آن روز باز لشکر فیروز بزرگ شد و مسعود بهزیمت با گرگان شد و این جمله در سنۀ احدی و عشرین و خمسمایۀ هجری بود.


فرستادن سلطان سنجر بار دوم یرغش را بحرب اصفهبد


چون این خبر بسلطان سنجر رسید تافته شد و در این اندیشه بود که پیش او کدام امیر فرستد، یرغش از سلطان درخواست که من بروم و کار او کفایت کنم، گفت یک نوبت بشدی هیچ نکردی، گفت غرض بنده اینست تا عذر آن بخواهم، و والی دامغان او بود، اصفهبد بقلعۀ کوزا بود، رسولان ارغش۱ رسیدند، یکی برادر اسفوزن دیلم بود که جاندار سلطان بود نام او شهردار و پیغام‌های درشت از ارغش آورد، اصفهبد بخندید گفت این ترک احمقست او را جواب کرا نکند من همان علی‌ام و او ارغش تا خود چه میکند، اصفهبد روزه بگشود که رمضان بود وعید کرده، از آنجا با تمیشه آمد

________________________________________

(۱) - کذا از این ببعد در الف و این نیز که شکل دیگر «یرغش» است صحیح میباشد، در ب: بزغش که تحریف شدۀ یرغش است.