پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و ارغش باسترآباد رسید و قلعۀ روهین را محاصره فرمود داد، اصفهبد مردآویج را که پسر او بود تاج الملوک گفتند بتمیشه گذاشت با حشم و او با ساری آمد، هشت ماه مردآویج بتمیشه بود و ارغش باسترآباد و قلعۀ روهین مستخلص نتوانست کرد، قارن ابن گرشاسف کوتوال قلعه بود تا خبر رسید که قراجۀ ساقی با لشکر عراق ببغداد شد و سلجق شاه۱ را اتابکی می‌کند و مسعود نیز از گرگان پیش ایشان شده بود و سلطان لشکر بازخواند، ارغش با پیش سلطان شد.


طلب کردن سلطان شاه غازی رستم را و صورت مردانگی او در مصافی که سلطان را با قراجه بود


۲ چون سلطان بدامغان رسید پیش اصفهبد نبشت که بمدد ما آید، اصفهبد گفت مرا دو فرزندند جوان و مردان کار یکی را بفرستم، و مراد اصفهبد چنان بود که مردآویج شود که از ملاحده بجهت رستم اندیشه داشت، سلطان فرستاد که چون فرزند میفرستی رستم را بفرستد، اصفهبد آن پیغام رستم را بگفت و فرمود که من بهمه حال بشوم اگر بطاعت و بندگی تو بکشند اقبال بنده در آن باشد، اصفهبد پنجهزار مرد اختیار فرمود و بخدمت فرزند پیش سلطان فرستاد، چون بری رسید ارغش بری بود و سلطان بر او متغیّر شده بود که دو نوبت بدعوی پیش اصفهبد شد و عاجز بازآمد، او و محمّد مزیدی و قیترمش هرسه بگریختند با گرگان آمده، اصفهبد را صورت بست که با ایشان غدر می‌کنند و بخصومت پدر فرستادند، مردم گفتند ما بهرزه میشویم بازگردیم. اصفهبد نشنود، با ساوه شد و در صحبت سلطان بهمدان رسید، بر در همدان عرض لشکر خواست سلطان بر اسب نشسته با امیر قماج که دوست اصفهبد بود بعرضگاه اصفهبد رستم آمدند و او صف لشکر از سوار و پیاده چنان بترتیب و آیین داشته بود که سلطان را عجب آمد و قماج را گفت مثل این اصفهبد سوار من ندیدم، و قماج تیمار داشت بسیار کرد و سلطان اصفهبد را بخواند و دلدهی کرد تا قراجه بنهاوند آمد و با سلطان مصاف داد اوّل کسی که از صف اسب بیرون زد اصفهبد رستم بود با خیل خویش هرجایی که حمله


________________________________________

(۱) - ب: سلجوقشاه

(۲) - از اینجا تا عنوان: «ذکر مخالفت استندار کیکاوس و فخر الدوله گرشاسف با اصفهبد» یعنی قریب هفت ورق بزرگ از جمیع نسخ تاریخ طبرستان بغیر از الف و ب افتاده، این قسمت در الف چنانکه در متن ما آمده مفصّلتر است و در ب مختصرتر.