پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بماند که بتمیشه آید و نتوانست آمد، علی شوذیل نام را پیش خواند و گفت چه میگویی بشهریاره کوه توانم شد، گفت هرزه خویشتن را خلاقت ندهد که تو با اصفهبد هیچ بدست نیاری، گفت من در مدّت نزدیک دو پاره قلعه مثل جوهینه و بالمن بستدم چرا آنجا نتوانم شد، علی شوذیل گفت خداوند قلعه‌ها مرده بودند تو کودکان را یافتی بحرمت بازگرد که کار اصفهبد و شهریاره کوه دیگرست، ارغش دانست که راست میگوید از آنجا با پیش سلطان شد.


صورت محاربۀ اصفهبد با جاولی


و اصفهبد مدّتی فارغ بود تا کسان جاولی قلعۀ سواته کوه از مردم اصفهبد بدزدیدند و جاولی از قبل سلطان سنجر شحنۀ ری و آمل بود، اصفهبد پیش او فرستاد که بفرماید که قلعه با من سپارند، جاولی دفع الوقت داد، اصفهبد حشم بآمل فرستاد و نایب او را بیرون کرد و اند هزار دینار معاملۀ آمل حاصل کرد و شحنۀ جاولی بقلعۀ دارا گریخت، اصفهبد پیش شهنشاه فرستاد که شحنه را بدست من بازدهد، بازنداد و گفت این معنی نکنم، جاولی پیش سلطان فرستاد که اصفهبد ولایت از من بازگرفت، سنجر فرمود که بولایت او شود و ازو بازگیرد، جاولی لشکر برگرفت ببسطام آمد، فرامرز لنگرودی با جاولی یکی شد و او را بر بدفعلی حریص‌تر میکرد، اصفهبد علی کولایج را پیش او فرستاد که بهر وقت پیش من مینویسی که حقوق خلعت من فراموش میکنی تو همیشه منافق بودی و بدفعلی چنین کردی که با جاولی ساختی، فرامرز پشیمانی خورد و گفت حقّ بدست اصفهبدست، بعد از این باخلاص بندگی پیش گیرم و بهرچه فرمان اصفهبد باشد کوشم، و روزبروز احوال جاولی اصفهبد را معلوم میکرد و شهنشاه بن شیرسوار چون بدانست اصفهبد بجاولی مشغول شد شحنۀ او را منکبه نام با آمل فرستاد و بأنجیلکبن لشکرگاه ساختند و او را مدد کرد و رعایای آمل موافق شحنه بودند و حشم لارجان و رویان و امیدواره کوه و شلاب همه با او، اصفهبد از درویشان تاختن بآمل برد و آن حشم را شکسته و کشته گردانید و ناصر بزرگ را نریمان شیرذیل و بختیار گرد گرفته پیش اصفهبد آوردند و از آنجا کوچ کرد با شهریاره کوه آمد، خبر آوردند که جاولی براه کنیم می‌آید، اصفهبد با لشکر خویش بخروت شد و لشکرگاه کرد، جاولی دانست که بدین راه نتواند آمد، روی بسمنان نهاد، اصفهبد با پریم شد و شحنۀ آمل با حشم