پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

استقبال کرد و بسرای خویش فروآورد بشهر بمحلّه....۱ و موسم زمستان بود و بسیار حشم با مسعود بودند، بعد یک ماه از اصفهبد دستوری خواستند پنجاه سر اسب بساخت و پنجاه استر ببار و صد جامۀ رومی و بغدادی و صد دست طرایف مازندرانی و صد زره و صد برگستوان و صد جوشن و صد ترک و تیر و کمان و از آلات سلاح و همچنین پیشکش کرد و او را روانه فرمود، و اصفهبد شاه غازی تا بر کوند با او بشد و باسترآباد مثال فرمود تا علوفۀ او بدهند، چون مسعود بگرگان رسید فرامرز بن مرد - آویج با آنکه پسر او وردانشاه پیش اصفهبد بود نزدیک مسعود شد و قصد و غمز اصفهبد کرد و گفت اگر مرا مدد دهی آن ولایت بجهت تو مستخلص کنم، مسعود بحکم سوابق احسان اصفهبد بسخن او التفات نکرد، او را بفرمود گرفت و جملۀ لشکر او را بغارت کرد و هرچه او را بود حاصل فرمود بعقوبت، و حشم مسعود توانگر شدند از او و همچنین در بند کرده او را پیش سنجر فرستاد، خواستند که او را بپایان قلعه آورند تا تسلیم کند فرمان حقّ یافت.


تغییر مزاج سلطان سنجر با اصفهبد و فرستادن ارغش را


سلطان سنجر با اصفهبد اکراه داشت که بمدد نشد، ارغش [ارغونی۲] را گسیل کرد که طبرستان از اصفهبد بازستاند، ارغش پیش مسعود فرستاد بگرگان که من بمدد تو آمدم تا شهریاره کوه از اصفهبد بازستانم، مسعود گفت چون من کاری خواهم کرد بمدد تو چه حاجت، هم در آن مدّت کوچ کرد با عراق شد و پیش سنجر برفت مردآویج بن گرشاسف بقلعۀ جهینه بود و قلعه از وی بستد، مردآویج از بند او بگریخت بخدمت اصفهبد آمد، و این مردآویج عظیم متهوّر و بی‌اندیشه بود و بو العجب کارها پیش گرفتی و ارغش چون جهینه بستد با پایان قلعۀ بالمن شد و امیر علی برادر وردانشاه ابن فرامرز در قلعه بود و محاصرۀ بالمن داد و بدان رسانید که ذخیره هیچ نماند، از ضرورت قلعه بارغش دادند و هردو برادر وردانشاه و علی با خدمت اصفهبد آمدند برهنه و از ملک برآمده، هر دو را نان پدید کرد و تیمار داشت میفرمود، ارغش لشکر باستراباد آورد و بحدّ لامیلنک لشکرگاه کرد، اصفهبد حشم را بتمیشه فرستاد شش ماه ارغش در این کار


________________________________________

(۱) - الف در این محلّ سفید است و ب این جمله را ندارد.

(۲) - این کلمه را ب زیاد دارد.