پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بودند گرفته آوردند و تدبیر ساختند که بچارمان بسر لشکر بهرام شوند، مردم اصفهبد موافقت ننمودند و او را بازگذاشتند با خانه‌های خویش شده، لشکر انزان و پنجاه‌هزار و مرزبانی و سرانشاور و سعید ویه با او نیفتادند و حشم سدن رستاق با پسران اصفهبد کیخسرو و کنیخواز و وستم و برادران پیش بهرام شدند، هرچه حشم باول کنار و نواحی آمل بودند با اصفهبد مانده بودند، روی بساری نهاد و آنجا بنشست و محمّد حبشی لشکر خویش بتمیشه برد، اصفهبد مرزبان از تمیشه بیرون شد و با لنگرود افتاد، امیر لشکر زاد باوند بتمیشه بماند، کسی را پیش رستم بن دارا فرستاد بپنجاه‌هزار که من متحیّر بماندم و از جوانب لشکر روی بمن نهادند، مرا دریابد که تمیشه از دست بخواهد رفت، رستم دارا برادرزادۀ اصفهبد با برادر بهمن و اتباع خویش بتمیشه شدند، همه جوانب لشکر بود، بر ایشان زدند و درون شده، مردم تمیشه مستظهر شدند، چون ترکان بدانستند امیری را آنجا بگذاشتند و محمّد حبشی بمهروان ببهرام پیوست و بشش گنبد لشکرگاه کردند و بامدادان مصاف داده بساری آمدند و نماز شام با لشکرگاه شده، آن شب لشکر دابویی و لارجان و آمل و رویان جمله از پیش اصفهبد بگریختند، از باوندان گرشاسف کهستون و خورشید برادر او و پسران گرشاسف هیچ با اصفهبد نمانده بودند، رستم بن سرآهنگ گفت امشب شبیخون بریم، براه لکوز۱ برنشستند بر عزم شبیخون، چنان برف و باران آمد که یکدیگر را ندیدند، عاجز ماندند، چون روز بود هیچ آفریده با اصفهبد نمانده بود جز تنی چند، عنان برگردانید و بآرم شد و بخوارخان بنشست، بهرام و محمّد حبشی و کبود جامه و دیگر امرا با ساری آمدند، روزی چند بر این آمد، امیر ابو اسحق لپور با جمله حشم خویش پیش اصفهبد آمد و امیران ایزآباد قارنوند ابو الفضل و وشمگیر و شهر آشوب و رستم و بهمن و اختیار و با کالجار بن با جعفر کولا با جملۀ لورجانوند بخدمت آمدند، اصفهبد ببرنج باژان۲ لشکرگاه کرد و از آنجا صد مرد اختیار کرد و بو الفارس گور نقیب را باز کرد و پیش دابو فرستاد که در کشتی نشاند و بتمیشه فرستد بمدد رستم دارا برادرزادۀ اصفهبد، جمله بتمیشه رسیدند تا از ساری کبود جامه را با جملۀ باوندان که با بهرام بودند بتمیشه فرستادند،


________________________________________

(۱) - کذا در الف، ب: الکوز

(۲) - ب: بنرنح‌بایشان