پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۹۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که میان من و سلطان عهد است و عمّۀ او در خانۀ من، خلاف عهد هرگز روا ندارم بیش از آن نیست که علی بار مرا خواند، از بی‌برگی من نتوانستم شد که هنوز یکسال نیست تا بخانه رسیدم، برادرزاده را با حشم پیش او فرستادم با من این همه بوالعجبی دربار گرفت، من خود پیش سلطان شوم تا سخن او محال شود و معلوم گردد که آنچه از او در راه آمد نه از شفقت و مصلحت بود و ایشان را گسیل کرد تا با لشکرگاه خویش شوند و جمله باوندان و بزرگان را که با او بودند پیش خویش خواند و قارن بن شاه خسرو را که نقیب سلاّر او بود با اصفهبد رستم که ولی عهد بود باز کرد و گفت شما با فریم شوید و آنجا بنشینید و شهردار بن وستم و ایزدنداد بن کوشیار عمّ زادگان او بودند و حسن بن کیکاوس با برادران حسین و ابو اسحق و ابو جعفر و انوشروان فرمود که همه فرمان حسن برند و بشهریار کوه باسفهسالاری پدید کرد و وستم بن قارن را بکیسمانان فرستاد و گفت آنجا بنشین و مرزبان بن زرّین کمر که مقدّم باوندان بود و پسر او دارا و وستم و لشکری و علیّ بن اللّیث را بلشکرگاه گذاشت و آن روز هزار و چهارصد مرد باوند بشمردند در آن جایگاه و رستم بن سرآهنگ را که مقدّم کیسمانان بود با کالجار با جعفر که مهتر لورجانوند بود و رستم بن ابی جعفر و حسن بن نامو کوش و رستم بن الحسین و اسفندیار بن شوزیل این جماعت لورجان وندان بودند همه مردان مرد و معروف، فرمود تا فرمان با کالجار با جعفر برند و از قبیلۀ قارنوندان ابو اسحق مهدی لفورونامآور بن زیار و فادوسبان بن کینخواز و گرشاسف و کینخواز و وشمگیر بن اسفار نگیج و ابو الفضل بن ابی القسم و رستم بن فادوسبان و شهر آشوب بن فادوسبان و بختیار و بهمن را که همه معارف و امرا بودند فرمود که بلشکرگاه با یکدیگر باشند و موافقت کنند تا من بساری شوم و شما را فرمایم چه می‌باید کرد و از حشم کج ارسلان کجمج بن غازی را برگرفت و روی بساری نهاد و بخانۀ خویش که عمّۀ سلطان در آنجا بود شد و بنشست، علی بار چون بدانست بازگردید با ساری آمد و جملۀ امرا بدرگاه آمدند و پیش خاتون فرستادند که ما همه بندگانیم فرمان چیست، خاتون فرستاد که او پیش سلطان خواهد شد و او را شما از سلطان نفرت میدهید، امرا فرامرز و بهرام را بخواندند و مثالهای ایشان بازگرفتند و درون فرستاده، اصفهبد