پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۹۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

جمله مثالها بدرید و در آب فرمود شست، و امرا فرامرز و بهرام را گفتند شما را خدمت اصفهبد می‌باید کرد تا نان‌ها دهد، ایشان گفتند ما با او آن نکردیم که پیش توانیم شد، ما را پیش سلطان برید تا ما را سلطان باو سپارد، لشکر علی بار چون اصفهبد با میان آمد غافل هرجای فرومی‌آمدند، مردم شهریار کوه و ایزآباد هرشب بلشکرگاه آمدندی و صد و دویست اسب بگرفتندی، ترکان پیش اصفهبد آمدند که اگر چنین خواهد بود ما همه پیش سلطان خواهیم شد، بفرماید تا دست کشیده دارند چندانکه ما بگذریم که کسی را از ما رنجی نیست، اصفهبد منادی فرمود که بعد از این جنس آن نکنند، دو برادر بودند در شهریارکوه عیار علیّ بن ابراهیم و حسن بن ابراهیم و معلوم نبود که اصفهبد منادی فرمود، چون لشکر برودبار آرم رسیدند و شب درآمد محمّد بغرا و اسفندیار بغرا دو اسب داشتند زرده و کمیت تازی و هر اسبی پانصد دینار خریده بودند، آن شب آن دو برادر اسبان از طویله بدزدیدند که هیچکس خبر نداشت تا بامداد بخیمۀ اصفهبد آمدند و عرض داشتند که دوش هردو اسب ما جبرئیل بآسمان برد و در جهان کسی چنین کار نتواند کرد، دست ما و دامن خدمت تو، اگر بخروار زر و جوهر دهی قبول نکنیم، اصفهبد وشمگیر بن اسفار نگیج را از امیران ایزآباد بخواند و گفت این کار کدام کس کند، گفت مردم ایزآباد همه با من بودند دوش الاّ دو تن علیّ ابراهیمان و حسن ابراهیمان، بفرمود تا هردو را پیش آورند وشمگیر گفت ایشان پیش شهر آشوب‌اند، اصفهبد رکابداری را از آن خود پیش شهر آشوب فرستاد و گفت میخواهم این ساعت اسب پیش من فرستی، و از آنجا برنخاسته هردو اسب آوردند، محمّد بغرا و برادر هردو خدمت گفتند و اقرار داده که مردی اهل طبرستان را مسلّمست، و اصفهبد از آرم کوچ کرد با سر تنگۀ کولا شد، دعویدار بن سهراب مردی پیر و مقبول القول را پیش بهرام و فرامرز فرستاد و گفت بسیار مطنند۱ و دست از بوالعجبی بدارند و همچنان بخانه بنشینند که حرمت شما کسی ندارد بدرگاه سلطان، و اینجا آزموده‌اید تا من بشوم و چنانکه بباید کار بسازم و بجهت شما نان پدید کنم. سخن آن پیر نشنیدند و تا بشهر ری شدند

________________________________________

(۱) - کذا در هردو نسخۀ الف و ب