پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بدو سپرد و فرمود که پادشاه مرزبان را بخدمت فرستد و اگر بمراد و رغبت بخدمت نیارد بقهر گسیل کند، چون بتمیشه آمد پیغام اصفهبد پیش حسن پادشاه مرزبان گفت او ساز خویش کرد و روی بخدمت نهاد و ابو طاهر را که کدخدای بهرام بود گرفته پیش اصفهبد آورد، پادشاه حسن مرزبان را دلدهی کرد و گفت که عدل و انصاف کند و بخلاف آنکه بعهد پدران ما بود با رعیّت و زیردستان روند که ما را با خدای نذرست بعدل فرمودن، و او را خلعت داد و منشور فرمود برقرار قدیم بپادشاه مرزبانی و نان او مسلّم داشت و گسیل کرد و رستم خورشید و دارای سرسب۱ را با خارق نام ترکی که حاجب اصفهبد بود گسیل کرد و فرمود که بقلعۀ کوزا شوند و کوتوال را بزیر آورند، بحکم فرمان آنجا شدند و کوتوال بزیر آمده و قلعه بایشان سپرد، رستم خورشید را بقلعه بنشاندند و با منصور را با پیش ملک آوردند تا هم در مقارن رودبار آمل قاصدی رسید که فرامرز برادرزادۀ اصفهبد با عمّ بهرام ساخته است، چون کار آمل و کجو و رویان راست داشت بپایان قلعۀ کیسلیان شد و منجنیقها راست فرمود و دو ماه آنجا نشسته بود، برادر بهرام زینهار خواست و امان طلبید شیر بمکوت۲ نام را از دیه سنور هزارگری۳ بکوتوالی بفرستاد و بر این عهد و قرار از پایان قلعه دور شد، بعد یک ماه بهرام شیر بمکوت را بقلعه فرمود کشت و خبر باصفهبد رسید دلتنگ شد برای شیر بمکوت که با او در همه سفر بود و سوگند خورد که بعوض شیر بمکوت او را بفرمایم کشت، و اصفهبد شاه غازی رستم بن علی پسرش هنوز کودک بود، با کالجار بن با جعفر کولایج را باتابکی او پدید کرد که مردی روزگار یافته و نیکوتدبیر و صایب اندیشه بود و بر دولت او حقوق نعمت داشت و اصفهبد را بر او اعتماد بود و فرمود تا بپایان قلعۀ کیسلیان شوند و آنجا باشند تا مستخلص کنند، با کالجار در خدمت اصفهبد رستم آنجا شد و چنان فروگرفت قلعه را که هیچ آفریدۀ شد و آمد نتوانست کرد و بجایی رسانید که کار بر بهرام صعب شد، خواهری داشت از مادر و پدر خویش پیش اصفهبد فرستاد تا در پای اصفهبد افتد و عفو طلبید، خواهر بیامد و پیش اصفهبد در روی افتاد


________________________________________

(۱) - کذا در ب، الف: سرشت

(۲) - در الف همه‌جا: شیر بکوب

(۳) - این کلمۀ دوّم در الف نیست