پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نبود، براه لند۱ بیرون شد و با گلپایگان آمد بدیه میرونه‌آباد که ملک مادر او بود مقام ساخت و نجم الدّوله قارن بساری آمد.


احوال تحکم نجم الدوله با پدر


نجم الدّوله قارن چون بشنید که برادر رفت با پدر تحکّم و تسلّط‍ پیش گرفت و دل‌آزار شد و گمان برد که برادر را پدر گسیل کرد و پدر را گفت تو این برای آن کردی تا من هرگز فارغ نباشم، و هر ناجوانمردی و فعل بدی که ممکن بود با خدمتکاران پدر میکردی و گفت که خطبه و سکّه بنام من بازفرماید کرد، پدر تن در این نداد و در این تاریخ عمر اصفهبد حسام الدّوله شهریار بهفتاد و پنج رسیده بود و ضعف پیری برو مستولی شده و هرچه روز برآمد قارن با پدر بیحرمتی زیادت میکرد و جمله خدمتکاران او با پیش قارن شدند تا بجایی رسید که پدر از دست او بترک پادشاهی گفت و روی بدیلمان و بآمل شد، چون قارن آگاهی یافت اندیشه کرد که جهانیان او را ملامت کنند، پیش پدر شد بآمل و از اسب فروآمد و زمین را بوسه داد و در پای پدر افتاد و گریه کرد که بعد از این بنده چنان کنم که خداوند را رضا باشد و با ساری آورد و بدانچه گفته بود بخدمت پدر وفا نکرد تا دیگر باره بهانه کرد که بهوسم خواهم شد که آن آبادان کنم و خانگاه سازم و بتوبه بنشینم.


بحکایت از پدر خود شنیدم که چون بآمل رسید بر در مسجدی که کودکان را مکتب بود برمیگذشت گفت ای کودکان چون بزرگ شوید بگویید که شهریار از دست فرزند خویش قارن پادشاهی بگذاشت با دیلمان شد.


چون اصفهبد بدیلمان شد بزرگان گیل و دیلم پیش او آمدند و گفتند تو خداوند مایی و تقرّبها کردند تا حسام الدّوله هوسم را آبادان کرد و بازار و دکّانها فرمود ساخت و آنجا بنشست و کدخدای شد و جملۀ گیل و دیلم بر وی جمع شدند و او بپادشاهی رغبت نکرد و بطاعت و عبادت مشغول بود و بگیلان و دیلمان املاک بسیار خرید، بعد مدّتی بیمار شد و اصفهبد قارن پشیمان شد پیش بهاء الدّوله استاد عمید پنا خسرو و قاضی آمل و ناصر کبیر فرستاد که پیش‌بین۲ شوند و او را تا بآمل بیاورند ببهانۀ آنکه آب‌وهوای


________________________________________

(۱) - ب: لندر

(۲) - کذا در الف، سایر نسخ: پیش پدر