پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۸۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آمل سازگارتر باشد، آن جماعت بفرمان اصفهبد بهوسم شدند و حسام الدّوله را با آمل آورده، و چون قارن را معلوم شد که پدر بآمل رسید جریده بخدمت پدر شد و در پای پدر افتاد و او را با ساری آورد و بدان املاک دیلمان و گیلان و هوسم حسام الدّوله حسن امیر نامی را که خدمتکار دیرینۀ او بود برگماشت و بدو سپرد.


ذکر بعضی واقعات این ایام


در این تاریخ سلطان محمّد بن ملکشاه را پسری بود کودک ملک احمد گفتند بسنقر کوچک نام امیری سپرد و باری فرستاد و ولایت ری و آوه و ساوه و آران۱ و خوار و سمنان و رویان و لارجان و طبرستان و گرگان بدو سپرد و شحنگی آمل سربست سنقر کوچک را بنان پدید کرد و هر نایب که او بآمل فرستادی اصفهبد قارن بیرون کردی و نگذاشتی که تصرّف کنند و خصومت ایشان دراز شد و با اصفهبد هیچ بدست نداشت، کسی را پیش علاء الدّوله علی فرستاد که اگر تو پیش این پسر سلطان آیی کار تو راست شود و آمل و طبرستان بتو سپارم، علاء الدّوله پیش پسر سلطان شد بری، در حقّ او مراعات بسیار فرمودند بری و لشکر عراق و لارجان و رویان را با جاولی که برادر سنقر کوچک بود با علاء الدّوله علی دادند و بآمل فرستادند، بزرگان آمل باستقبال آمدند و امیر حسن بن محمّد حسنان بهاء الدّوله والی آمل بود کمر خدمت اصفهبد علاء الدّوله بر میان بست و آنجا که معروفست بجاولی کوشک بآمل ملک سعید قصری عالی ساخته بود فروآمدند و لشکرگاه ساخته، و کوشک جاولی من دیدم شاه اردشیر پست کرد، چون این خبر بحسام الدّوله رسید لشکر شهریار کوه برگرفت و بلاک آبندان آمد* و حسن جبلی گفتند وکیل دری را پیش پسر فرستاد که اگر بخصومت برادر آمدی هنوز من زنده‌ام و ولایت مراست، اگر مصاف خواهی داد آمدم تا چه میکنی، علاء الدّوله گفت من بندۀ توام، اگر فرمایی بازگردم، پدر فرمود که بازگرد، بعد از آن‌که من نباشم شما دانید با همدیگر، علاء الدّوله لشکر کشید و بازشد، در آن روزی


________________________________________

(۱) - کذا در جمیع نسخ جز در ب که «ارّان» دارد

(*)از اینجا تا دو سطر قبل از عنوان: «ذکر واقعۀ اسپهبد رستم بزوبین ملحدی اسمعیلی» که بعد اشاره خواهد شد یعنی قریب نه ورق و نیم بزرگ از جمیع نسخ معمولی تاریخ طبرستان جز الف و ب افتاده است.