پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بیرون شد و حسام الدّوله چهارصد گیل داشت همه با اسپر و پرچمهای سپید، بیرون شدند و پیش لشکر سنقر بخاری صف زدند، بعد از آن فرامرز بن شیرزاد با سواران بیرون شد و اصفهبد شرف الدّین حسام الدّوله با بکجری۱ نام امیری ساخته بود که روز مصاف از سنقر بخاری برگردد و بخدمت اصفهبد آید، بفرمود تا قجغر نام امیری از آن اصفهبد با غلامان بمدد اصفهبد نجم الدّوله و فرامرز بن شیرزاد شوند، چون قجغر باوّل صف شد و با غلامان در جولان آمدند از آن جانب بکجری با مردان خود حمله بدو آورد، چون بیکدیگر رسیدند در کنار گرفته و روی بخدمت اصفهبد نهادند، اصفهبد بکجری را در کنار گرفت و بمواعید خوب مستظهر گردانید و در حال با معتمدان خویش بقصر و سرای خویش فرستاد و بفرمود تا فروآورند و مهمان کنند بعد از آن نجم الدّوله قارن صف خویش پیش سنقر بخاری راند و بسیاری از هردو جانب کشته و افگنده آمدند و بدان بانگ و فریاد بآبندان دری۲ و کحمور۳

و گلنگان۴ نشستندی، جمله از آب برخاستند و آهنگ هوا کردند و بانک و نعرۀ ایشان در لشکرگاه سنقر بخاری افتاد، پنداشتند که از آن جانب نیز خصم روی بدیشان دارد، لشکر بهزیمت شدند، اصفهبد نجم الذّوله بدنبال ایشان درایستاده میشد بعضی را می‌کشت و بعضی را میگرفت و هرچه پیاده بودند از حشم و تکاملۀ آمل جمله را گرفتند و بساری پیش اصفهبد شهریار آورده و چندان غنیمت از آن لشکرگاه برداشتند که اندازه بدهر نبود، اصفهبد بر لشکر قسمت کرد و گرفتگان را نگذاشت که کشند همه را آزاد کرد و اهل ساری آملیان را روی سیاه کرده بشهر میگردانیدند و جمله را محمّد و علی داغ بر پیشانی نهادند و آزاد کردند، و اصفهبد مرزبانان و اصحاب اطراف را که بمدد او آمده بودند همه را تشریف داد و اجازت فرمود که با مسکن شوند و سنقر بخاری بگرگان شد و از آنجا باصفهان پیش سلطان، و تقریر کرد که بترکتاز و حشم ما بدان ولایت هیچ بدست نداریم الاّ بلطف و ساختگی، سلطان دیگر باره رسولان فرستاد و گفت ما سنقر بخاری را نفرمودیم که با تو مصاف دهد، بدانچه



________________________________________

(۱) - الف:؟؟؟ کجری، ب: یکجری: سایر نسخ مطابق متن

(۲) - کذا در الف و ب، سایر نسخ این کلمه را ندارند و غرض از آن معلوم نشد شاید لغتی باشد در درّاج

(۳) - کذا در الف، در ب. کچمور، غرض از آن نیز معلوم نشد

(۴) - ج اضافه دارد: و طیور هوائی و مرغ آبیان [کذا]