پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

قلعه‌ها ساختند و آسیب کفر ایشان باطراف و جوانب برسید و محمّد و بر کیارق مصافها دادند و حربها پیوسته تا خدای تعالی بر کیارق را از پیش برگرفت و سلطنت بر محمّد مستقیم شد و سنجر برادر او بود از یک مادر و پدر، او را بخراسان فرستاد و جهاد ملاحده بر دست گرفت و اوّل قلعۀ آتش کوه بر در شهر اصفهان مستخلص کرد و اند هزار ملحد را بکشت و هرجا که ملحدی بود و قلعۀ داشت مسخّر کرد و هرجا سروری بود و مقامی داشت موکّلان برگماشته مستخلص می‌فرمود کرد، پیش اصفهبد حسام الدّوله شهریار بن قارن فرستاد که باید پیش خدمت ما آیی که اگر تقاعد و تخلّفی رواداری ولایت از تو بازستانم، اصفهبد چون پیغام سلطان شنید گفت که مرا بخدمت بچنین پیغام نشاید برد، اگر سلطان را خدمت من بایستی خود لطف پادشاهانه و استظهار ارزانی داشتی، ولایت اینجا نهاده است هرکه را خواهد بگوید تا بفرستد، مرا رغبت خدمت او نیست.


صورت محاربۀ اصفهبد شهریار با سنقر


چون رسول نزد سلطان شد در سال پانصد از هجرت رسول علیه الصّلوة و السّلام سنقر بخاری نام امیری را با پنجهزار سوار بمازندران فرستاد و بلارجان و رویان و آمل پیش کسان سلطان مثال نبشته تا بدو پیوندند و سنقر بخاری براه لارجان بآمل رسید و جملۀ تکاکلۀ آمل و نواحی سروپای برهنه پیش سنقر بخاری شدند که ما بساری می‌آییم تا رافضیان را کشیم، و حشم لارجان و رویان همه با او بودند و تدبیر آن کردند که براه ساحل دریا بساری آیند و اصفهبد از این آگاه بود، امیر مهدی لفور که قارنوند بود با جملۀ امرا و معارف شهریاره کوه بآرم بخدمت اصفهبد جمع شدند و اتّفاق کردند که ما را بساری باید مصاف داد، آنجا شدند و مرمّت حصار کردند و سنقر بخاری لشکر را بأترابن فروآورد و اصفهبد سیاه کلاه۱ که شال میگویند روسی۲ بسر نهاده داشت و دستاری در سر آن پیخته، و بدر دروازۀ ساری شد و گفت آن پسر راست که امروز این لشکر شکند، نجم الدوله قارن در حال از اسب بزیر آمد و اسفر گیلی بر گرفت و دروازه بفرمود گشود و بیرون شد، بعد از او فخر الملوک رستم که پسر او بود


________________________________________

(۱) - ب: کلاهی سیاه

(۲) - در الف و ب: رومی