پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

محمود گفت این بیت کراست که مردی ازو همی زاید گفت بیچاره بو القاسم فردوسی راست که بیست و پنج سال رنج برد و چنان کتابی تمام کرد و هیچ ثمره ندید، محمود گفت سره کردی که مرا از آن یاد آوردی که من از آن پشیمان شده‌ام آن آزاد مرد از من محروم ماند بغزنین مرا یاد ده تا او را چیزی فرستم، خواجه چون بغزنین آمد بر محمود یاد کرد، سلطان گفت شصت هزار دینار ابو القاسم فردوسی را [بفرمای تا به نیل دهند و با شتر سلطان۱] بطوس برند و ازو عذر خواهند. خواجه سالها بود تا درین بند بود آخر آن کار را چون زر بساخت و اشتر گسیل کرد [و آن نیل بسلامت بشهر طبران رسید۲] از دروازۀ رودبار اشتر درمی‌شد و جنازۀ فردوسی بدروازۀ رزان بیرون همی برند در آن حال مذکّری بود در طبران تعصّب نمود و گفت من رها نکنم تا جنازۀ او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود و هرچند مردمان بگفتند با آن دانشمند درنگرفت درون دروازه باغی بود ملک فردوسی او را در آن باغ دفن کردند امروز هم در آنجاست و من در سنۀ عشر و خمسمایة آن خاک را زیارت کردم، گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار صلت سلطان خواستند که بدو سپارند قبول نکرد و گفت بدان محتاج نیستم صاحب برید بحضرت بنوشت و بر سلطان عرضه کردند مثال داد که آن دانشمند از طبران برود۳ بدین فضولی که کرده است و خانمان بگذارد و آن مال بخواجه ابو بکر اسحق کرّامی دهند تا رباط‍ چاهه که بر سر راه نشابور و مرو است در حدّ طوس عمارت کند، چون مثال بطوس رسید فرمان را امتثال نمودند و عمارت رباط‍ چاهه از آن مال است.

و رستم هم پسر شهریار بود و در عهد قابوس قایم مقام پدر بود در کوهستان پریم و شهریاره کوه، دارا بن رستم ملک الجبال بود باندک مدّتی وفات یافت، پسرش اصفهبد شهریار بن دارا ملک الجبال بود و هجده سال که قابوس بخراسان بود او نیز همراه بود تا در آخر شمس المعالی قابوس شهریار را بنواحی شهریار کوه فرستاد۴ تا با رستم بن



________________________________________

(۱) - بجای جملۀ بین دو قلاّب در نسخ تاریخ طبرستان چنین است: با چند شتران پربار

(۲) - بجای جملۀ بین دو قلاّب: تا بشهر طوس بردند

(۳) - تاریخ طبرستان: از طران بدر کنند.

(۴) - کسی که از جانب قابوس مأمور شهریاره کوه شد بشهادت عتبی و ابن الأثیر شهریار بن شروین بوده چنانکه در صفحۀ ۷ نیز خواننده‌ای که با افزودن فصولی از تاریخ یمینی بر این کتاب بخیال خود آنرا کامل کرده بهمین شکل آورده فقط‍ سیّد ظهیر الدّین (ص ۱۹۱) این شخص را شهریار بن داراء بن رستم بن شروین نامیده است و قسمتهای مذکور در متن هم مبتنی بر همان تاریخ سیّد ظهیر الدّین یا منبعی است که او در این باب در دست داشته.