پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

متیقّظ‍ بودند روی ببایی آوردند، بایی زمانی بمناوشت و مهارشت بایستاد و عاقبت منهزم بیرون رفت و لشکر او بر دست نصر و اعوان او بفنا رسیدند و این فتح پیش مجد الدّوله موقعی تمامتر یافت و مجد الدّوله خال خویش رستم بن مرزبان را با سه هزار مرد بمدد ابو علی فرستاد و اصفهبدی ناحیت شهریار کوه بر خال خویش تقریر کرد و نصر تا دماوند باستقبال او بیامد و بمعاونت و مظاهرت او قیام نمود و ولایت او مستخلص کرد و اصفهبد شهریار بساری رفت و بمنوچهر شمس المعالی التجا ساخت و در میان اهل فریم غلائی عظیم ظاهر شد بسبب تردّد لشکر، و نصر بدین سبب از رستم بازماند و از او جدا شد و چون اصفهبد شهریار رستم را از امداد و معاونت نصر خالی یافت بر سر او تاختن آورد و او را از ولایت بیرون کرد و منکوب و منحوب با ری آمد و اصفهبد شهریار در ولایت خویش متمکّن شد.


موافقت مجد الدوله و قابوس و خارج کردن نصر را از قومش


بعد از این مجد الدّوله با شمس المعالی صلح کرد و نصر را بفدا در میان نهادند و نصر ابن الحسن باشرف ابوّت و قدمت خاندان و کثرت عثار سجیّت ظلم داشت و ولایت او بر مدرجۀ کعبۀ معظّم و حرم مکرّم بود هرسال رفاق و قوافل حاجّ را بانواع مطالبات مجحف و معاملات مختلف میرنجانید تا بدنامی او در اقطار جهان منتشر شد و لوثی شنیع بدین سبب بر دیباجۀ شرف نسب و جمال او نشست و دعای حجّاج و نفرین مظلومان در تشویق کار و تهییج اسباب خذلان و تنکیس رایت دولت او مؤثّر آمد تا شمس المعالی و مجد الدّوله باتّفاق یکدیگر حیلتی اندیشیدند که نصر را بدست آرند و خاطر از کار او فارغ گردانند، نصر از این حال آگاه شد و در حقّ ایشان بدگمان گشت و در اثناء این حال خبر رسید که ارسلان هندو بچه والی قهستان که از امراء و قوّاد سلطان بود بر سر ابو القاسم سیمجور تاختست و او را بولایت جنابذ انداخته، نصر پیش او رفت و بموافقت او اعتضاد جست و او را بر قصد ری تحریض داد و بر مخاصمت و مغالبت مجد الدّوله اغراء کرد و ابو القاسم بدین تسویل و تخییل فریفته شد و زمام خویش فرا دست نصر داد و تا خوار بیامد و از ری لشکری تمام پیش او باز رفت و سدّی از ابطال خدم و اشبال حشم پیش مراد او حایل و مانع شد و چون صورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهدت کرد