پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

تیجاسف و مخالفت او مستشعر شد بسبب قرابت او با قابوس و اشتباک و اشتراک ایشان در نسب جیل و میل قدیم او با قابوس، تا او را برگرفت و با ری فرستاد و بجرجان رفت و بر ظاهر شهر بر جانب مشهد داعی فروآمد و اصحاب شمس المعالی دل بر مقارعت و مماصعت قوم قرار دادند و از بام تا شام در مقاسات لباس بأس و مساقات جام حمام بودند و دو ماه متواتر در ممارست آن روزگار گذاشتند و در فرضۀ جرجان قحط‍ برخاست و طعام نایافت شد و اصحاب قابوس در آن بوس نفوس شریف خود را باندک بلغۀ قانع کردند و بدانچه میسّر میشد سدّ مجاعت مینمودند و لشکر از جانب مشهد داعی بسبب ضیق حال و قلّت زاد بجانب محمّدآباد نشستند تا از جانب جناشک علوفه فرادست آرند و بسبب تواتر امطار و تزاحم اقطار از مهمّات اوطار و طلب علوفه و زاد بازماندند و طوفانی برخاست و در مخائض و حول از تمحّل قوت و علف عاجز آمدند و از صواعق رعد و برق و عواصف جنوب و شمال خیمه‌ها فرونشست و چون اصحاب قابوس ایشان را در آن حیرت و محنت دیدند از حصار بیرون آمدند و از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدود اسیاف خدود اصناف آن جمع میشکافتند و زوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب کردند و بمناصل حراب مفاصل آن احزاب از هم میگشودند و تا هزار و سیصد مرد بر آن صحرا ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند و اسفهسالار بن گورانگیز و زرهوا و جستان بن اشکلی و برادر او حیور بن سالار و محمّد بن و هسودان را اسیر گرفتند و حشم جیل از لشکر دیلم غنیمت‌ها یافتند و امیر قابوس در اقبال آن فتح شکر حقّ بجای آورد و در تیسیر آن نجح در امداد موادّ طاعت حقّ تعالی افزود چون ابو علی حمویه از آن هزیمت بقومش رسید بنصر بن الحسن فیروزان نامۀ نوشت و او را بر سبیل استعجال پیش خواند تا بتدارک کار و تلافی عار مشغول شود و باستیناف مناجزت و سدّ حادثۀ ثلمت قیام نماید و از خوف لشکر قابوس در قومش نتوانست بود، کوچ کرد و با ری رفت و نصر تا سمنان بیامد و چون با بو علی رسید توقّف کرد و بمجد الدّوله بنوشت و مدد خواست تا پسر بکتکین حاجب را با ششصد سوار ترک بفرستاد و نصر مستظهر شد، شمس المعالی بایی بن سعید را بمحاربت ایشان فرستاد و اصفهبد شهریار را متعاقب بفرستاد و بایی رو بنصر آورد و بشرایط‍ تحفّظ‍ و تیقّظ‍ قیام ننمود و ناگاه بسر ایشان رفت، لشکر ابو علی