پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

وجوه قوّاد او بگرفتند و باقی لشکر او روی بجرجان نهادند و چون آنجایگاه رسیدند سالار خرکاش که خویش قابوس بود آنجایگاه رسیده بود، بمقاومت ایشان بایستاد، از پیش او بهزیمت شدند و این بشارت بقابوس رسید، خوشدل شد و بدلی فارغ و صدری منشرح روی بجرجان نهاد و در شعبان سنۀ ثمان و ثمانین و ثلثمایه در مسند ملک و مستقرّ خویش ممکّن بنشست.


احوال قابوس با مجد الدوله و نصر فیروزان


چون این لشکر بهزیمت باری شد و ملامت یافتند ابو علی حمویه وزیر بود ده هزار مرد از ترک و عرب و دیلم فراهم کرد و منوچهر بن قابوس و اسفار بن کردویه و ابو العبّاس بن جایی و عبد الملک ماکان و موسی حاجب و بیستون بن تیجاسف و کنار بن فیروزان ورشاموج در موافقت او روی بجرجان نهادند و این جماعت ارکان حضرت و انیاب دولت دیلم بودند چون بولایت شهریار کوه رسیدند شمس المعالی دل بر مقاومت ایشان نهاد و امید بعون باری تعالی بست و ابو علی حمویه از جانب نصر بن الحسن فیروزان ناایمن بود، باستمالت او کس فرستاد و سحر و تمویه بکار آورد و گفت اسباب قرابت که میان تو و مجد الدّوله مستحکم است اقتضا کند که بموالات او و مصالح ملک او قیام نمایی و مدد.

و معاونت دریغ نداری و اگر این عزیمت بامضا رسانی و در سلک موالات او انخراط‍ نمایی حالی ولایت قومش در اعتداد تو آورده شود تا نصر بدین لمعۀ برق منخدع گشت و کوچ کرد و چون بساریه رسید راه جرجان بجانب چپ بگذاشت و از جانب راست برفت و چون بنزدیک قومس رسید سرّ ضمیر خویش باظهار آورد و اندیشۀ که در باب مطاوعت مجد الدّوله در اندرون داشت با اتباع خویش در میان نهاد و کلمۀ ایشان مختلف شد جمعی با ولایت استنداریّه شدند و بعضی میل جرجان کردند و نصر با بقایای لشکر میل قومش کرد و بابو علی حمویه کس فرستاد و ازو قلعۀ خواست که بدان مستظهر شود و رحل و ثقل و اموال خویش بدانجایگاه برد، قلعۀ جمند۱ بدو داد و او رخت و بنۀ و عیال خویش بدان جایگاه فرستاد، و چون ابو علی آن رخنه برگرفت و از عوادی شرّ و غوایل ضرّ نصر فارغ شد روی بساریه نهاد بر عزم جرجان و چون آنجایگاه رسید منوچهر در سرّ کس بپدر فرستاد و از معرض عقوق و اهمال حقوق تفادی نمود و ابو علی از بیستون

________________________________________

(۱) - سایر نسخ و یمینی: جومند.