پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بملاطفت عذر آوردند و مال عظیم بابو القسم سیمجور و ارسلان بالو دادند و از آنجا بازگردانیدند، پسران قابوس از ایشان جدا شدند و منتصر باز از آنجا بنیشابور شد تا.

لشکر سلطان دیگرباره در رسید، باز منتصر روی بگرگان نهاد، چون قابوس نوبت اوّل نیک و بد ایشان دانسته بود که ازیشان کاری برنمی‌آید آزرده شد و دو هزار مرد پیش فرستاد تا ایشان را از ناحیت ولایت گرگان براندند و قابوس درین وقت بساط‍ عدل و انصاف بگسترد و متمکّن بنشست چون دانست که کار آل سامان روزبروز در نقصان است و از هرگوشه وهنی و از هرطرف ثلمۀ حادث میشود توقّع از ایّام ایشان داشتن بطمع سراب مغرور شدن است و نقش بر صفحۀ آب نگاشتن، بتدبیر کار خویش مشغول شد و اصفهبد شهریار بن شروین را بناحیت کوه شهریار فرستاد باستخلاص آن ولایت، و رستم بن المرزبان خال مجد الدّوله ابو طالب رستم بن فخر الدّوله آنجا بود، اصفهبد با او مصاف داد و بشکست و غنیمت حاصل کرد و در آن نواحی خطبه بنام شمس المعالی کرد و بایی بن سعید در میان جمعی از جیل استنداری مقیم بود، با ایشان بظاهر تودّد مینمود امّا باطنش مشحون بهوای شمس المعالی بود و نصر بن حسن فیروزان بسبب قحطی که در ولایت دیلم حادث شده بود بولایت ایشان افتاد و در ولایت طامع شد، لشکری بسر ایشان فرستاد و همه را آواره کرد و اصفهبد ابو الفضل را بگرفت و محبوس کرد تا در حبس وفات یافت و بایی با نصر دوست شد و هردو دل باستخلاص آمل نهادند و ابو العبّاس حاجب بآمل بود با دو هزار مرد لشکری روی بدیشان نهاد، چون ایشان بآمل رسیدند ابو العبّاس از مقاومت ایشان عاجز آمد و هزیمت شد و ایشان آمل را بتصرّف گرفتند و بایی بامیر قابوس نامه نوشت و از حال آن فتح خبر داد و بطاعت او تظاهر نمود و بعد از اعلام حال از نصر جدا شد و باستراباد رفت و دعوت قابوس اظهار کرد، از لشکر جیل هرکس بر هوای قابوس بودند پیش او رفتند و شمس المعالی پیش اصفهبد شهریار نبشت که پیش بایی رود و در سلک ولاء او منتظم باشد، اصفهبد ببایی پیوست، چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتّفاق ایشان شنید از جرجان روی بمحاربت ایشان نهاد و در ظاهر استراباد جنگی سخت کردند، نزدیک بود که بایی شکسته شود تا جمعی از کرد و عرب از لشکر فیروزان بشعار شمس المعالی ندا کردند و با جانب بایی گرویدند و لشکر بایی در پی او برفتند و او را با بیست کس۱ از

________________________________________

(۱) - در ترجمۀ فارسی یمینی نیز همچنین است لیکن در اصل عربی آن: «هزار و بیست» آمده.