پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

دوازدهم رمضان سنۀ اربع و ثلثمائه بآمل رسید و سیّد ابو الحسین احمد بن النّاصر پادشاهی با او سپرد، برادر او ابو القاسم جعفر بن النّاصر پیش او فرستاد که ملک پدر ماراست چرا بدو میدهی مکن که نیک نمیکنی و ندیدی او با پدر چه کرد، سخن برادر نشنود و قبول نکرد تا برادر بترک او گفت و از او برگردید پیش محمّد صعلوک رفت که بشهر ری والی بود و تقریر کرد که شعار و علم سیاه کند و سکّه و خطبه بنام صاحب خراسان فرماید و او را مدد دهد تا طبرستان از ایشان بازستاند، و داعی حسن قاسم سیّدی نیکو سیرت و عادل و عالم بود، مردم طبرستان بهیچ عهدی چندان امن و رفاهیت و عدل ندیدند که بایّام او و کفایت و سیاست او بیشتر از جملۀ سادات بود چون ابو القاسم جعفر بآمل رسید حسن بن قاسم الدّاعی با گیلان شد در سنۀ ستّ ثلثمائه،۱ ابو القاسم جعفر بن النّاصر الکبیر میگوید در این وقت، شعر:


لا یکشف الغمّاء الاّ ابن حرّةیهون علیها عبؤها و احتمالها من النّاصریّین الکرام اذا غدواتطأطأ...۲ ابی ناصر الحقّ الّذی ایّد الهدیو کانت له یمنی الهدی و شمالها علیه سلام اللّه ما ذرّ شارقو ما غارت الحورا؟؟؟ هود؟؟؟ عالها [کذا؟] نفیت اذا منه و بدّلت قسوة...۳ لئن لم اصبّح آملا بکتائبتضیق بها صحراؤها و جبالها فأترک اهل الثّلب و الغدر همّداکما صنعت یوما بعاد شمالها

مدّت هفت ماه تا جمادی الآخرۀ سنۀ سبع و ثلثمائه بآمل می‌بود، خراجها باستقصاء و ظلم بستد و قسمتها طلبید، مردم بعهد او برنج آمدند تا دیگر باره داعی حسن بن القاسم آمد و عدل و انصاف چنانکه عادت شدۀ او بود فرمود و خلایق دستها برداشته بتضرّع از خدای ثبات ملک و استقامت دولت او خواستند و بمصلّی آمل کوشکهای رفیع فرمود


________________________________________

(۱) - از اینجا تا آخر قطعه شعر عربی فقط‍ در الف هست

(۲و۳) - در اصل نسخه جای این قسمت‌ها همچنین بیاض است.