پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بآمل، بجهت او سیّد محمّد زید بذات خویش استقبال کرد و از اسب بزیر آمد، و هم در آن روز هزار بار هزار درهم در صد صرّه کرده پیش او فرستاد با بسیار جامه‌ها و اسباب و آلات فرّاشخانه و شرابخانۀ زرّین و سیمین و هدیّه‌های دیگر از طوایف، مدّتی بآمل عزیز و مکرّم و متنعّم و محتشم می‌بود تا چالوس و رویان بدو سپرد و گسیل کرد، چون بناتل رسید بکوزۀ فقاع او را زهر فرمود داد هلاک شد، و هم آنجا بپول لیشام مدفونست، و چون رافع شکسته بگرگان آمد خواست با عمرو بن اللّیث مصاف دهد، قائدی از آن عمرو گریخته بود، بدو پیوست و او را دلیری داد، رافع از محمّد زید مدد خواست و او مماطله نمود، چون نومید شد لشکر کشید و رفت، عمرو بن اللّیث درون شهر [نیشابور] نگاه میداشت و بیرون نیامد و حشم رافع محمّد بن هرون و ابا نصر طبری و مهدی مخیّس و فضل جعفر بر در نیشابور هرروز جنگ میکردند، عمرو لیث پنج هزار مرد بگزید و ناگاه بیرون افتاد و بر ایشان زد و شکسته گردانید، خبر برافع رسید، لشگرگاه برکند و کوچ فرمود و می‌آمد تا بگرگان پیش محمّد زید فرستاد که بمال و حشم مرا مدد کند، عمرو بن اللّیث نیز از سید تمنّی کرد که او را وفا نکند و مدد ندهد، همچنان که درخواست عمرو بن اللّیث بود التفات ننمود و حصار ساری را محکم کرد، رافع بساری آمد برودبار اتران خیمه زد و رستم بن قارن رافع را مدد داد تا صاعقه و بارانی بسر ایشان آمد که خیمه‌ها را سیل ببرد و چهارپاها هلاک شدند و بسیار مردم را آب نیست گردانید، رافع نومید باستراباد رفت و میان محمّد زید و او دیگر باره عهد رفت و میثاق.


گرفتن رافع اصفهبد ملک الجبال رستم بن قارن را


رافع درین وقت پیش اصفهبد رستم فرستاد که من با محمّد زید این عهد نه از اخلاص کردم و بر سر همان خلافم، اصفهبد چون ایشان بمهادنه مشغول بودند عمرو بن اللّیث را نموده بود که رافع و محمّد موافقت کردند و مرا صداع خواهند داد و خویشتن بر عمرو بسته، تا چون دیگر نبشته و معتمد رافع رسید و آنچه نموده بود او را حقیقت شد پیش رافع آمد باستراباد، بجهت او خوان نهاد و تکلّف فرمود و چون فارغ شدند بمشورت بنشستند خالی تا چهار پاره بند آوردند و بر پای اصفهبد نهاد و او را برگرفت