پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در غرّۀ صفر بدو رسید و ولایت او خراب کرد و غلّه بسوزانید و درختها ببرید و سنگهای آسیا بشکست و مدّتی بطالقان مقام کرد و گیل کیا گفتند از بزرگان دیلم قلعۀ داشت بقهر ازو بستد، و تا آخر ربیع الآخر بطبرستان ظلم و خارج نوّاب او بود، بدان انجامید که میان او و جستان سفرا تردّد گرفتند و قرار افتاد که ودایع و رهاین محمّد زید باز سپرد و محمّد زید را نه مدد کند نه تسلیم، بدین عهد رافع از آنجا بقزوین رفت، محمّد زید با چالوس آمد و خواست حصن مستخلص کند، اصفهبد رستم قارن و محمّد بن هرون آنجا بودند، هیچ بدست نداشت که از آمل ایشان را مدد آمدند، او نومید با سپاه گیلان رفت، محمّد بن هرون از چالوس با ناتل نقل کرد و مردم ولایت ازیشان ستوه شده بودند و رافع از قزوین بری آمد، درین تاریخ المعتضد باللّه خلیفه بود رسول فرستاد پیش او که بخدمت ما آید، رافع رسول را بگرفت و محبوس فرمود و بعد از آن خلاص داد و گسیل کرد، خلیفه ابو العبّاس احمد بن عبد العزیز بن ابی دلف العجلی را بولایت عراق نصب فرمود و بحرب رافع فرستاد، او از طبرستان مدد خواست، اصفهبد رستم بن قارن و دیگر امرا بمدد او شدند و بکنار جوی کلهوار با لشکر خلیفه مصاف دادند روز آدینه هجدهم ذی القعده رافع را بشکستند و بسیار قتل کرده تا احمد بن عبد العزیر منادی فرمود و از قتل باز داشت و جمله غنایم برداشتند، رافع براه ویمه با طبرستان افتاد.


مصلحت نمودن رافع با محمد زید


چون رافع بمهروان رسید خبر یافت که معتضد عمرو بن اللّیث را پادشاهی نیشابور داد، پیش محمّد بن زید بگیلان رسول فرستاد و برو بیعت کرد و بخدمت او رغبت نمود بشرطی که گرگان او را باشد، محمّد بن زید روز سه‌شنبه پنجم ربیع الآخر بآمل آمد و رافع با گرگان رفت هم در آن قرب خبر یافت که احمد عجلی بری فرمان یافت و پسر او بجای پدر بنشست، رافع لشکر را روزی داد و بری شد با پسر احمد مصاف داد و او را بشکست، هفتم جمادی الاولی لشکر را بسر پلها فرستاد، بعد ماهی معتضد پسر خویش را با ری فرستاد و رافع ولایت را بازداشت و ابن اصبغ خلیفۀ پسر معتضد بود، بساط‍ عدل در ولایت مبسوط‍ گردانید و جور و بدع برداشت و رسوم ظلم باطل گردنید، و محمّد زید بطبرستان آسوده می‌بود و بکر بن عبد العزیز بن ابی دلف العجلی درین سال پیش او آمد